خانه خدا، بنا به روایتى، به جهت چهارگوش بودنِ بنایش، به «كعبه» شهرت یافت(1)
و هر یك از گوشههاى آن «ركن» خوانده شد و از درون، زاویههایش «كنج» نام
گرفت.(2) گرچه اركان، به ملاكهاى گوناگون، نامهاى مختلفى دارند، ولى گاه در
نوشتههاى متفاوت و یا حتى در ضمن یك متن، عنوان واحدى به بیش از یك ركن اسناد
داده شده است.
در این نوشته، پس از تبیین عناوین مورد اتفاق، به مهمترین و شایعترین اختلاف
موجود نیز مىپردازیم و در نقل اقوال گوناگون، اشارهاى به برخى خطاهاى نادر هم
خواهیم داشت.
ركن اسود؛ از آن روى كه حجرالأسود در آن است، به این اسم خوانده شد و چون آغاز
و انجام هر طوافى باید از امتداد حَجَر باشد و استلام حجرالأسود از آداب مشترك
طواف در میان همه مذاهب اسلامى است؛ نام «ركن اسود» به صورت مكرّر در متون به
كار رفته و همه بر مصداقى واحد دلالت دارند. حتى این كثرت استعمال بهگونهاى
است كه هرگاه عنوان ركن به صورت مطلق و بدون انضمام قرینهاى به كار رود و
منظور ركن خاطى باشد، به ركن اسود انصراف خواهد داشت(3) و حتى گاه خود
حجرالأسود ركن خوانده شده است.(4)
نامهاى اركان، به اعتبار جهات چهارگانه:
از آنجاكه ركنهاى چهارگانه كعبه، با اختلاف ناچیزى، در سمت جهات چهارگانه اصلى
قرار دارد، هر ركن به اعتبار جهت جغرافیایى، نامى خاص گرفته است؛ یعنى ركن اسود
كه در سمت شرق واقع است، «ركن شرقى» نامیده شده و ركنهاى بعدى، به ترتیبى كه
در طواف پیموده مىشوند، ركنهاى شمالى، غربى و جنوبى نام گرفتهاند.
وضوح و ثبات جهات چهارگانه، از عللى بوده كه جز در مواردى نادر اختلافى را در
این اسامى مشاهده نمىكنیم.
نظریه مخالف اول: قرار گرفتن حَجَرالأسود در ركن شمالى
به این مدعا در دو شكل اشاره شده است:
1 . نخست در كتب لغت، داستان ذیل از طواف نقل شده كه ركن بعد از اسود را ركن
غربى نامیده است كه در نتیجه باید ركن اسود را ركن شمالى فرض نمود.
طاف رضی اللّه تعالى عنه بالبیت مع فلان، فلمّا انتهى إلى الركن الغربی الَّذی
یلى الحجر الأسود. قال له: أ لا تستلم؟ فقال له: انفذ عنك؛ فان النّبی
صلىاللهعلیهوآله لمیستلمه.
این خبر علاوه بر الفائق(5) (قرن ششم) در كتابهاى النهایه فى غریب الحدیث(6)
(قرن هفتم) و لسان العرب(7) (قرن هشتم) نیز تكرار شده است.
این نقل در كتب روایى اهل سنت با تفصیل بیشترى از زبان یعلى بن امیّه آمده است
كه:
«یعلى بن أمیّة قال: كنت مع عمر فاستلم الركن، قال یعلى: و كنت ممّا یلی البیت
فلمّا بلغت الركن الغربی الّذِی یلی الأسود و حدرت بین یده لأستلم، فقال: ما
شأنك؟ قلت أ لا تستلم هذین؟ فقال أ لم تطف مع رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله
؟ فقلت: بلى قال أ رأیته یستلم هذین الركنین؛ یعنی الغربیین؟ قلت: لا، قال:
فلیس لك فیه اسوة حسنة؟ قلت: بلى، قال: فانفذ عنك.»
خبر با اختلافى اندك، علاوه بر كتب روایى قرن دوم؛ همچون مسند احمدبن حنبل(8) و
المصنف(9)، در مجامعى مانند كنزالعمال(10) نقل شده است. علاوه بر اینكه در نقل
دیگرى از مسند احمد بن حنبل(11) و كنز العمال(12) داستان را یعلىبن امیه به
خلیفه سوم اسناد مىدهد.
از ادامه خبر به خوبى دانسته مىشود دو ركن غربى و شمالى، كه در مجاورت حِجر
اسماعیل قرار دارند، از باب تغلیب، «غربیین» خوانده شدهاند و سپس جهت تمییز
ركن شمالى از ركن غربىِ حقیقى، قید «الّذی یلی الأسود» به عنوان قیدى احترازى
در متن ذكر شده است.
2 . در كتاب معجم البلدان از ابو عراره نقل شده است كه:
«و هو (الحجر الأسود) فی الركن الشمالی».(13)
این گفته با نقلهاى دیگر مصنف تعارض دارد:
«و الحجر الأسود على الركن الشرقی.»(14)
«و جعل ابراهیم... عرضها فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من الركن الأسود
إلىالركن الشمالی الّذِی عند الحجر».(15)
نظریه مخالف دوم: قرار گرفتن حَجرالأسود در ركن جنوبى
در كتاب معجم الفاظ الفقه الجعفرى آمده است:
«الحجر الأسود یقع فی الركن الجنوبى من أركان الكعبة و یعرف هذا الركن باسمه
فیقال له ركن الحجر الأسود».(16)
این تعبیر با عبارت دیگر همین متن، در تعارضاست؛ زیرا اولاً: ركنهاى بعداز
اسود را كه در مجاورت حجراسماعیل قرار دارند به ترتیب شمالى و غربى مىخواند كه
در نتیجه باید ركن اسود شرقى محسوب شود:
«یحیط بها (حجر اسماعیل) جدار على شكل نصف دائرة، طرفاه إلى زاویتی البیت
الشمالیة والغربیة».(17)
ثانیاً: در جاى دیگر، اسود را در جهت جنوب شرقى معرفى مىكند:
«الركن الیمانی: ركن الكعبة الجنوبی الغربی... و الركن الجنوبی الشرقی هو الحجر
الأسود».(18)
به نظر مىرسد كه این ناهمخوانى، از انحراف اندكِ اركان، از جهات چهارگانه ناشى
مىشود؛ زیرا با دید دقیق جغرافیایى، ركن اسود مقدارى از مشرق به سمت جنوب
انحراف دارد و همانگونه كه به تسامح غالباً شرقى محسوب مىشود، مؤلف محترم نیز
آن را جنوبى فرض كرده است. هر چند با توجه به انحراف كمتر از ده درجه ركن اسود
از سمت شرق، جنوبى نامیدن آن تسامحى غیر متداول است.
نامهاى اركان به اعتبار كشورها:
اركان كعبه به جهت سرزمین و كشورهایى كه در امتدادشان قرار دارند، به نام
ركنهاى «یمانى»، «شامى» و «عراقى» خوانده شدهاند.
ركن یمانى؛ در طواف، آخرین ركن هر شوط است و پیش از ركن اسود قرار دارد و هیچ
اختلافى در مصداقش دیده نمىشود. این ركن را چون در جهت كشور یمن واقع شده ویا
چون بهدست ابىّبن سالم یمنى ساخته شده، به این نام خواندهاند:
و ذكر قوم:
إنّ «أبیّ بن سالم الكلبی» ورد مكة و قریش تبنی البیت، و تشاجروا فی إخراج
النفقة، فسألهم أن یولوه ركناً من أركانه، فولّوه الربع الّذِی فیه الركن
الیمانی، فبناه. فسمّى الیمانی. و قال شاعرهم:
لنا أیمن البیت الّذِی تعبدونه وراثة ما بقی أبیّ بن سالم
و أكثر الناس على أنّه سمی: یمانیا؛ لأنّه من شق الیمن».(19)
ركن عراقى و شامى؛ این دو ركن براساس جهات جغرافیایى مناطق متناظر، در طواف به
همین ترتیب قرار دارند ولى به ندرت ادعا شده كه ركن دوم طواف شامى و ركن بعدى
عراقى نامیده مىشود كه در این صورت ترتیب اركان، خلاف سیاق معهود خواهد بود؛
همانند دیدگاههاى ذیل:
اول: نظریه محمدبن احمدبن محمد نهروانى (متوفاى 990) در كتاب الإعلام بأعلام
بیتاللّه الحرام:
«قال الأزرقی ـ رحمه اللّه ـ تعالى فی تاریخه عن ابن إسحاق إنّ الخلیل
علیهالسلام لما بنى البیت، جعل طوله فی السماء سبعة أذرع و جعل طوله فی الأرض
من قبل وجه البیت الشریف منالحجر الأسود إلى الركن الشامی اثنین و ثلاثین
ذراعا و جعل عرضه فی الأرض من قبل المیزاب من الركن الشامی إلى الركن الغربی
الّذِی یسمّى الآن الركن العراقی اثنین و عشرین ذراعا و جعل طوله فی الأرض من
جانب ركن ظهر البیت الشریف من الركن الغربی المذكور إلى الركن الیمانی إحدى و
ثلاثون ذراعا و طول عرضه فی الأرض من الركن الیمانی إلى الحجر الأسود عشرون
ذراعا».(20)
باید توجه داشت كه علاوه بر اتفاق تاریخنگاران بر ارتفاع نُه ذراعى كعبه در
بناى حضرت ابراهیم علیهالسلام ، در اخبار مكه ازرقى هم، كه منبع نقل مذكور
است، به جاى كلمه «سبعه»، «تسعه» آمده است.(21) و حتى در بخش دیگرى از متن،
نهروالى هم به این ارتفاع تصریح مىكند:
«و كان طول الكعبة قبل قریش تسعة».(22)
در تلخیص كتاب، كه به قلم عبدالكریم ابن محبّالدین نهروالى قطبى است، هر چند
بخشى از عبارت به خطا ساقط گردیده ولى ارتفاع كعبه همان نُه ذراع قید گشته
است.(23)
دوم: در فصلى نیز كه قطبى به تلخیص افزوده، بر همان مدعاى غیر متداول تأكید
دارد:
«فطولها من الحجرالأسود إلى الركن الشامی واحد و عشرون ذراعا و من الركن الشامی
إلى الركن العراقی سبعة عشر ذراعا و ثلثا ذراع (و من الركن العراقی إلى الركن
الیمانی أحد و عشرون ذراعا و ثلثا ذراع) و من الركن الیمانی إلى الحجر الأسود
ثمانیة عشر ذراعا».(24)
سوم: در معجمالبلدان نیز آمده است:
«و جعل إبراهیم طولها فی السماء سبعة أذرع و عرضها فی الأرض اثنین و ثلاثین
ذراعا من الركن الأسود إلى الركن الشمالی الّذِی عند الحجر، و جعل مابین الركن
الشامی إلى الركن الّذِی فیه الحجر، اثنین و ثلاثین ذراعا و جعل طول ظهرها من
الركن العراقی إلى الركن الیمانی، احدا و ثلاثین ذراعا و جعل عرض شقها الیمانی
من الركن الأسود إلى الركن الیمانی، عشرین ذراعا».(25)
این اندازههاى كعبه را ازرقى اینگونه نقل مىكند:
«و جعل طوله فی السماء تسعة أذرع و عرضه فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من
الركن الأسود إلى الركن الشامی، الّذِی عند الحجر من وجهه و جعل عرض مابین
الركن الشامی إلى الركن الغربی الّذِی فیه الحجر، اثنین و عشرین ذراعا وجعلطول
ظهرها منالركن الغربی إلى الركن الیمانی، أحد و ثلاثین ذراعا وجعل عرض شقها
الیمانی من الركن الأسود إلى الركن الیمانی عشرین ذراعا».(26)
در مورد اختلاف اندازهها در دو متن، مىتوان گفت كه علاوه بر خطاى در نقل
ارتفاع بناى ابراهیمىِ كعبه، شكل حاصل از اندازههاى مذكور در معجم البلدان،
ذوزنقهاى با ابعاد 32،32،31،20 ذراع خواهد بود كه خلاف واقعیت مشهود است. لذا
به نظر مىرسد نسخه مرجع تصحیح كتاب و یا شیوه تحقیق مصحّح، از آشفتگى آشكارى
رنج مىبرد.
در تعیین مصداق اركان عراقى و شامى، دو دیدگاه متضاد مشهود است:
الف: ركن عراقى همان ركن اسود و ركن شامى نیز ركن شمالى است. پس ركن بعدى در
این دیدگاه نامى بجز ركن غربى نخواهد داشت.
ب: ركن عراقى ركن شمالى و ركن شامى ركن غربى است و ركن اسود به اسمى بر اساس
مناطق نامیده نمىشود.
دیدگاه دوم اكنون از اشتهار بیشترى برخوردار است و در متون معاصرى همچون آثار
اسلامى مكه و مدینه پذیرفته شده(27) و مبناى اطلس اماكن مكه مكرمه و مدینه
منوره نیز قرار گرفته است.(28) هرچند در كتاب حج و عمره در قرآن و حدیث نقشهاى
آمده كه مطابق دیدگاه اول ترسیم شده است.(29)
دلایلى را كه براى اثبات هر یك از دو دیدگاه مىشود اقامه كرد، در ضمن گروههایى
بررسى مىكنیم:
1 . روایات اهل بیت علیهمالسلام
در تأیید دیدگاه اول مىتوان به روایات زیر تمسك كرد:
روایت اول:
«أحمد بن محمدبن عیسى عن إبراهیم بن أبی محمود، قال: قلت للرضا علیهالسلام :
أستلم الیمانی و الشامی و الغربی؟ قال نعم».
این روایت را شیخ طوسى در كتابهاى تهذیب(30) و استبصار(31) نقل كرده و در مجامع
ثانویه مانند كتاب وسائل الشیعه(32) آمده است. چون استحباب استلام حجر الأسود
قطعى بوده، استلام اركان دیگر مورد سؤال قرار گرفته و روشن است كه ركن شامى غیر
از ركن غربى است و باید بر ركن شمالى منطبق باشد. شیخ طوسى نیز در ذیل روایت
ركن اسود را عراقى مىنامد و در باره دو ركن شامى و غربى مىفرماید:
«و یجوز أن یكون رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله لم یستلمهما لأنّه لیس فی
استلامهما من الفضل و الترغیب فی الثواب ما فی استلام الركن العراقی و
الیمانی».(33)
روایت دوم:
«و فی روایة أخرى كان لبنی هاشم من الحجر الأسود إلى الركن الشامی».
این روایت در كافى(34) و كتاب من لایحضره الفقیه(35) نقل شده است.
چنانكه در اخبار مكه نقل شده(36) هنگامى كه قریش در سال پنجم پیش از بعثت، بناى
كعبه را تجدید مىكردند، بازسازى دیوارهاى كعبه در میان قبایل قریش بطاح، با
قرعه تقسیم گردید و با توجه به تعدد قبایل، هیچ گروهى عهدهدار بیش از یك دیوار
نشد. پس، از این حدیث استفاده مىشود كه دو ركن اسود و شامى مجاورند و لذا ركن
شامى در جهت شمال قرار خواهد داشت.
علامه محمدتقى مجلسى در روضة المتقین(37) و علاّمه محمد باقر مجلسى در بحار(38)
پس از نقل روایت از كتاب كافى، آوردهاند كه در برخى نسخههاى كافى بهجاى
شامى، یمانى بوده است كه در آن صورت براى استدلال مفید نخواهد بود؛ ولى از آنجا
كه كتابهایى همچون وسایل الشیعه(39) و مستدرك الوسایل(40) روایت را به همین
شكل از كافى نقل كردهاند و حتى در شرح خود علاّمه مجلسى(41) نیز متن به شكل
حاضر نقل شده و در نسخههاى خطى موجود فعلى نیز هیچ نشانهاى از صورت دیگر
نیست، باید نسخه حاضر را صحیح و روایت را وافى به مقصود فرض كرد.
روایتهاى مؤیدِ دیدگاه دوم عبارتاند از:
الف: «و قال الصادق علیهالسلام : إن تهیأ لك أن تصلّی صلواتك كلّها الفرائض و
غیرها عند الحطیم فافعل فإنّه أفضل بقعة على وجه الأرض و الحطیم مابین باب
البیت و الحجر الأسود و هو الموضع الّذِی فیه تاب اللّه عزّ و جلّ على آدم
علیهالسلام ، و بعده الصلاة فی الحجر أفضل، و بعد الحجر مابین الركن العراقی و
باب البیت و هو الموضع الّذِی كان فیه المقام، و بعده خلف المقام حیث هو
الساعة، و ما قرب من البیت فهو أفضل إلاّ أنّه لایجوز لك أن تصلّی ركعتی طواف
النساء و غیره إلاّ خلف المقام حیث هو الساعة».
اینروایتدركتابمنلایحضره الفقیه(42) وارد شدهاست وچون از نظر فضیلت، اولین
رتبه به فاصله ركن اسود و درِ خانه و سومین رتبه به محلّى اختصاص دارد كه میان
در كعبه و ركن عراقى است، آشكار مىگردد كه ركن بعد از اسود، عراقى نامیده شده
است.
متن روایت در برخى از نسخههاى خطى كتاب وسائل، به شكل مذكور و در برخى نسخهها
به تعبیر «مابین الركن الشامی و باب البیت» آمده است؛ لذا در نسخه اسلامیه
تعبیر «العراقى» در داخل پرانتز به دنبال «الشامى» ذكر شده است(43) و در نسخه
آلالبیت، در پاورقى به این اختلاف اشاره شده(44) ولى از آنجا كه در شروح نیز
همچون لوامع صاحبقرانى و روضةالمتقین تعبیر عراقى آمده، و این در حالى است كه
شارح متوجه غیر متعارف بودن این عنوان بوده و در هر دو متن كوشیده است بگونهاى
كاربرد واژه را توجیه كند، باید صحت نسخههاى فعلى فقیه را بپذیریم.
علامه محمد تقى مجلسى در شرح این روایت مىنویسد:
«الركن العراقی الّذِی هو مشهور الآن بالشامی و هو محاذ للقطب الشمالی
تقریبا».(45)
و در لوامع صاحبقرانى تأكید شده است كه:
«ركن عراقى كه مذكور است، ركنى است كه مشهور است به ركن شامى».(46)
یعنى ظاهر روایت بر خلاف قول مشهور است كه بر دیدگاه اول منطبق است. ایشان در
شرح حدیثى دیگر نیز از قائلان دیدگاه دوم به عنوان «بعض» تعبیر مىنمایند و
اشارهاى به شهرت دیدگاه اول دارند:
«و ظاهرا مراد از ركن شامى در اینجا ركنى است كه از ركن حجر كه مىگذرند به آن
مىرسند و بعضى این ركن را عراقى مىگویند».(47)
این روایت را به انضمام سه روایت بعدى، علامه مجلسى در كتاب بحار(48) از نوشته
شیخ محمد بن على جبعى (جدّ شیخ بهائى) و او از نوشته شهید اول نقل كرده است و
سپس در كتاب مستدرك الوسائل به نقل از بحار وارد شده است.(49) از طرف دیگر
روایت در ضمن متنى طولانى در كتاب فقه الرضا علیهالسلام نیز ذكر شده است،(50)
هر چند اعتبار و استناد این كتاب، خود مورد مناقشه جمعى از محققان است؛(51) ولى
معتقدان به صحت كتاب، روایت را در تألیفات خود همچون بحار(52) و مستدرك
الوسائل(53) نقل كردهاند.
روایت دوم در نسخه دیگرى از كتاب فقه الرضا علیهالسلام كه به دست علامه مجلسى
رسیده بوده، آمده است:
«فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى بَابِ الْبَیْتِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ إِنَّ
الْبَیْتَ بَیْتُكَ، وَ الْحَرَمَ حَرَمُكَ، وَ الْعَبْدَ عَبْدُكَ، هَذَا
مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ. ثُمَّ تَطُوفُ فَإِذَا انْتَهَیْتَ
إِلَى رُكْنِ الْعِرَاقِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنَ
الشَّكِّ وَ الشِّرْكِ وَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ دَرَكِ الشَّقَاءِ وَ
مَخَافَةِ الْعِدَى وَ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفَقْرِ وَ
الْفَاقَةِ وَ الْحِرْمَانِ وَ الْمُنَى وَ الْفَتْقِ وَ غَلَبَةِ الدَّیْنِ
آمَنْتُ بِكَ وَ بِرَسُولِكَ وَ وَلِیِّكَ رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ
بِالاْءِسْلاَمِ دِیناً وَبِمُحَمَّدٍ صلىاللهعلیهوآله نَبِیّاً وَ
بِعَلِیٍّ علیهالسلام وَلِیّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْمُوءْمِنِینَ إِخْوَاناً،
فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى تَحْتِ الْمِیزَابِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ أَظِلَّنِی
تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِكَ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّكَ آمِنِّی رَوْعَةَ
الْقِیَامَةِ وَ أَعْتِقْنِی مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ رِزْقِی مِنَ
الْحَلاَلَ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ وَ شَرَّ
فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، وَ اغْفِرْ لِی وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّكَ
أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمِ، فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى الرُّكْنِ
الشَّامِیِّ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَجَّةً مَقْبُولَةً وَ ذَنْباً
مَغْفُوراً وَ سَعْیاً مَشْكُوراً وَ عَمَلاً مُتَقَبَّلاً تَقَبَّلْ مِنِّی
كَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِكَ وَمُوسَى كَلِیمِكَ وَ عِیسَى
رُوحِكَ وَ مُحَمَّدٍ صلىاللهعلیهوآله حَبِیبِكَ، فَإِذَا انْتَهَیْتَ
إِلَى الرُّكْنِ الْیَمَانِیِّ فَقُلِ: اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی
الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ
النَّارِ».(54)
روایت را مستدرك الوسائل نیز به نقل از بحار الأنوار ذكر كرده است.(55) چون
ادعیه وارده در روایت به ترتیب طواف مىباشد، باید ركن عراقى بعد از درِ كعبه
قرار گیرد، پس بر همان ركن شمالى منطبق مىگردد.
چون این بخش در متن مصحّح فقه الرضا علیهالسلام موجود نبوده، علامه كلّ نسخه
را برخلاف شیوه معمول در یك محل ضبط نمودهاند.(56) از سوى دیگر استدلال به
گفتار یا رفتار اشخاصى همچون ابن عباس، جابربن عبداللّه، عبداللّه بن عمر،
عایشه، انس بن مالك و عبداللّه بن مسعود و نقل تردید علما در چگونگى حجّ قران
و اعلام نظر به شیوه اجتهاد ظنى و نه علم یقینى با مرجعیت علمى ائمه
علیهمالسلام سازگار نیست. این مجموعه اگر قرائن عدم اعتبار روایت نباشد،
نشانهاى روشن بر تقیهاى آشكار است كه تمسك به حدیث را با اشكال روبهرو
مىسازد.
2 . كتب فقهى شیعه
اركان كعبه در ضمن چند مسأله در كتابهاى فقه مورد بحث قرار گرفته است. دربرخى
ازمسائل، مصداق خارجى موضوع تبیین نمىگردد و تنها بعضى از منابع با ذكر
ویژگىهاى فعلى، ركن مورد نظر را تعیین مىنمایند. در این فصل فهرست مسائل فقهى
و موارد تصریح و یا اشاره به مصادیق اركان را پى مىگیریم.
مسأله اول: بحث قبله
دربسیارى ازكتب فقهى، به یك یا چند شیوه ذیل، دیدگاه اول تأیید شده است:
1 . اركان چهارگانه كعبه عبارتاند از: ركنهاى عراقى، شامى، غربى و یمانى كه
تفكیك ركن «شامى» و «غربى» قرینه پذیرش دیدگاه اول است؛ مانند:
حمزة بن عبد العزیز دیلمى (متوفاى 448ق.) در كتاب المراسمالعلویه مىنویسد:
«و النّاس یتوجّهون إلى الأركان، فالغربی لأهل المغرب و الشرقی لأهل المشرق و
الیمانی لأهل الیمن و الشامی لأهل الشام».(57)
شیخ طوسى (متوفاى 460) در كتابهاى المبسوط ،(58) النهایه ،(59) الجمل و العقود
،(60) و الاقتصاد ،(61) علاوه بر آنچه در الاستبصار گذشت، بر این مبنا تأكید
مىكند.
اصباح الشریعه(62) در بحث قبله(63) و ابن حمزه طوسى (متوفاى 560) در كتاب
الوسیله الى نیل الفضیله(64) نیز عبارتى مشابه دارند.
ابو الفضل شاذان بن جبرئیل در كتاب «ازاحة العلّه» كه بنا بر گزارش بحار(65) در
سال 558 ق. تألیف نموده بحث مبسوطى را درباره قبله مناطق و شهرهاى مختلف طرح
مىكند كه بنا به نقل شهید اول چنین است:
«إنّ العراق و الخراسان و ما كان فی حدود ـ مثل الكوفة و بغداد و حلوان إلى
الرى ومرو وخوارزم ـ یستقبلون الباب و المقام... و أهل سمیساط و الجزیرة إلى
باب الأبواب یتوجّهون إلى حیثیقابلما بینالركن الشامی إلى نحو المقام... و
أهل الشام إلى منتهى حدوده یستقبلون المیزاب إلى الركن الشامی... و أهل مصر و
الاسكندریه و القیروان إلى السوس الأقصى من المغرب إلى البحر الأسود یستقبلون
ما بین الركن الغربی إلى المیزاب... و أهل الحبشة و النوبة یستقبلون مابین
الركن الغربی و الیمانی».(66)
این بخشهاى كتاب با تفاوتهاى ناچیزى در كشف اللثام(67) و بحار(68) نیز نقل
شده است.
2 . حجرالأسود در ركن عراقى قرار گرفته و یا ركن اسود عراقى نیز نامیده مىشود،
مانند:
شیخ طوسى در كتاب مصباح المتهجّد تأكید مىكند:
«و أهل العراق یتوجّهون إلى الركن العراقی و هو الركن الّذِی فیه الحجر و أهل
الیمن إلى الركن الیمانی و أهل المغرب إلى الركن الغربی و أهل الشّام إلى الركن
الشامی».(69)
سید ابن طاووس (متوفاى 664) در فلاح السائل ،(70) محقق حلّى (متوفاى 676) در
شرایع الاسلام ،(71) و علاّمه حلّى (متوفاى 726) در تذكرة الفقهاء ،(72) و
قواعد الأحكام(73) نیز با عباراتى مشابه به این دیدگاه تصریح مىكند.
محقق اردبیلى (متوفاى 993) در بحث اوقات نماز مىگوید:
«لهذا یقال قبلة العراق الركن الّذِی فیه الحجر و یراد الحائط الّذِی فیه الباب
لأنّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدى) قریب الباب كمن یقف عند المقام
منحرفا إلى جانب الركن كما مر».(74)
سید على طباطبایى (متوفاى 1231) بر مبناى دیدگاه اول مىفرماید:
«فاهل المشرق و هم أهل العراق و من والاهم وكان جهتهم إلى أقصى المشرق وجنبیه
ممّا بینه و بین الشمال و الجنب إلى الركن الّذِی یلیهم و هو الركن العراقی
الّذِی فیه الحجر الأسود و أهل المغرب إلى الغربی و أهل الشام إلى الشامی و أهل
الیمن إلى الیمنی».(75)
آقا رضا همدانى (متوفاى 1322) در كتاب مصباح الفقیه در این باره مىنویسد:
«و أهل كلّ اقلیم یتوجّهون إلى سمت الركن الّذِی على جهتهم فاهل العراق إلى
العراقی و هو الّذِی فیه الحجر و أهل الشام إلى الشامی والمغرب إلى المغربى و
الیمن إلى الیمانی».(76)
3 . شرقیان به ركن عراقى رو مىكنند پس ركن عراقى در جهت شرق قرار دارد و چون
حجرالأسود نیز در ركن شرقى است این دو ركن بر یكدیگر منطبقاند:
شیخ مفید (متوفاى 413) در كتاب مقنعه تصریح مىكند:
«فجعل الركن الغربی لأهل المغرب و الركن العراقی لأهل العراق و أهل المشرق و
الركن الیمانی لأهل الیمن و الركن الشامی لأهل الشام».(77)
در كتاب اصباح الشیعه نیز آمده است:
«و یعرف أهل العراق و من یصلى إلى قبلتهم من أهل الشرق قبلتهم بكون
الجدى...».(78)
یحیى بن سعید حلّى (متوفاى 689) در كتاب «الجامع للشرایع»(79) و علاّمه حلّى در
«منتهى المطلب»(80) نیز بر این مبنا سخن گفتهاند.
محقق كركى (متوفاى 940) در جامع المقاصد، علاوه بر شرح كلام علامه در قواعد(81)
كه بر دیدگاه اول مبتنى است، در مواردى به دیدگاه خود تصریح مىكند:
«فیكون الركن العراقی لأهل المشرق».(82)
4 . ركن یمانى و شامى بر یك قطر از كعبه و در مقابل یكدیگرند:
محقق كركى در «جامع المقاصد» مىنویسد:
«و ربما یسأل فیقال أهل الشام یجعلون الجدى على المنكب الأیسر و هم فی مقابلة
أهل الیمن فكیف یجعله أهل الیمن بین العینین و یجاب بأنّ أهل الشام یستقبلون
المیزاب إلى الركن الشامی و أهل الیمن یستقبلون المستجار و الركن الیمانی
فبینهم انحراف یسیر عن المقابلة».(83)
یعنى چون میان یمن و شام تقابل است، ركن شامى باید تقریبا در جهت مقابل ركن
یمانى قرار گیرد و در نتیجه ركن بعد از ركن اسود باشد.
5 . ركن شامى در مجاورت ركن اسود است:
فاضل هندى قبله اهل عراق را دیوار میان ركن شامى و عراقى مىداند و با وجود
اشكال طرح شده، اطلاق عراقى بر ركن اسود را تأكید مىكند:
«إنّ العراق و ما والاه لما زادت على مكة طولاً و عرضا فلهم أن یتوجّهوا إلى ما
یقابل الركن الشامی إلى الركن الحجر و بالجملة إلى أیّ جزء من هذا الجدار من
الكعبة، فبأدنى تیاسر یتوجّهون إلى ركن الحجر و هو أولى بهم من أن یشرفوا على
الخروج عن سمت الكعبة».(84)
و در جاى دیگر تأكید مىكند:
«والركنالشامی و هو ثانی ركنى الجدار الّذِی فیه الباب لأهل الشام و من
والاهم».(85)
شیخ جعفر كاشف الغطا (متوفاى 1228) نیز در كتاب خویش بر همین نكته تأكید
مىورزد:
«ثالثا: بالنسبة إلى أوساط العراق كالكوفة و ما سامتها من موصل و ما حازاها إلى
الحجاز و قبلتهم الركن المشرقی المحاذی لمقام الحنبلی و بئر زمزم على ما قیل و
الّذِی ظهر لی بعد الاختبار أنّه بین المشرقی الّذِی فیه الحجر و بین الركن
المسمّى بالشامی».(86)
در كتاب جواهر نیز آمده است:
«و اما الركن الثانی من ركنى الباب فهو لأهلالشام وغیرهم».(87)
مسأله دوم: ادعیه طواف
دعاهاى مبسوطى به عنوان «مستحبات طواف» نقل شده است. این ادعیه كه هریك باید در
بخشى از طواف، در محاذات اركان باب، میزاب و مستجار قرائت شوند، نشانگر ترتیب
وقوع اجزاء و اركان كعبه نیز مىباشند. این ترتیب بر دیدگاه اول منطبق است:
قاضى ابن برّاج (متوفاى 560) در كتاب «المهذب» مىنویسد:
«فإذا ابتدا به من الحجر الأسود و صار مقابل باب الكعبة دعا فقال... و إن كان
نائبا من غیره ذكره و دعا له و مضى حتّى یقابل المقام فإذا جاز باب الكعبة و
صار محاذیا للمقام قال... ثُمّ یقول فی طوافه بین كلّ موضعین ـ یقف بینهما
للدعاء ـ... و یكثر من قرائة سورة إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ
فی طوافه حتّى یقابل الركن الشامی فإذا قابله و صار محاذیا لطرف الحجر قال...
ثُمّ یتقدّم حتّى یصیر محاذیا للمیزاب فإذا صار محاذیا لذلك من خارج الحجر فی
ظهره نظر إلیه و صلّى على النبیّ صلىاللهعلیهوآله و قال... و یدور حوالى
الحجر حتّى یسیر عند طوافه الآخر محاذیا للركن الغربی، فإذا صار محاذیا فی ذلك
قال... ثُمّ یقول بعد أن یجاوز الركن الغربی قبل وصوله إلى الركن الیمانی...
ثُمّ یتقدّم حتّى یصلّ إلى المستجار و هو دون الركن الیمانی قلیلاً فإذا صار
كذلك فلیقل... ثُمّ یتقدّم إلى الركن الیمانی فإذا صار عنده التزمه و وضع خدّه
علیه فإن لم یتمكّن مسحه بیده ثُمّ یمسح بها وجهه و قال... ثُمّ یجوز حتّى یصیر
بینه و بین الركن الّذِی فیه الحجر الأسود و یقول... ثُمّ ینفد إلى الحجر
الأسود فاذا وصل إلیه فقد تمم شوطا فیستلمه».(88)
ابن زهره حلّى(89) (متوفاى 585) و علىبن محمد قمى(90) (قرن هفتم) نیز در ادعیه
طواف را با ترتیبى مشابه نقل مىكنند:
مسأله سوم: مستحبات خروج از كعبه
براى ورود به كعبه آدابى ذكر شده كه تا خروج از آن نیز ادامه مىیابد. یكى از
آداب خروج، اقامه دو ركعت نماز در برابر هر ركن است كه باید با ركن شامى آغاز
شود و با ركن اسود به انجام برسد. این ترتیب تنها در صورتى شامل هر چهار ركن
خواهد بود كه دو كن شامى و اسود مجاور یكدیگر باشند و این فقط در دیدگاه اول
حاصل مىشود:
ابن حمزه در كتاب «الوسیله الى نیل الفضیله» مىنویسد:
«و صلّى ركعتین بإزاء كلّ ركن و بدأ بالركن الشامی و ختم بالركن الّذِی فیه
الحجر».(91)
مسأله چهارم: استحباب استلام اركان
در بیان استحباب استلام اركان چهارگانه، گاه اسامى اركان نیز ذكر مىگردد.
تفكیك دو ركن غربى و شامى نشانگر اعتقاد به دیدگاه اول خواهد بود.
یحیى بن سعید حلّى در كتاب «الجامع للشرایع» مىفرمایند:
«و روى استلام الركن الغربی و الشامی فی كلّ شوط ».(92)
علاّمه محمد باقر مجلسى (متوفاى 1111) نیز در شرح روایت تهذیب به این نكته
تصریح مىكند:
«و ذهب أكثر الأصحاب إلى استحباب استلام الأركان كلّها، و إنّ تأكد استحباب
استلامالعراقی والیمانی... ومنع ابن الجنید من استلام الشامی والمغربى».(93)
سید على طباطبایى در شرح بحث استحباب استلام اركان متن المختصر النافع اینگونه
مىنویسد:
« (آكدها) استحبابا (ركن الحجر) یعنى العراقی (و الیمانی) ».(94)
مسأله پنجم: محدوده حجر اسماعیل
در برخى منابع، هنگام معرفى حِجر اسماعیل، به وقوع آن در بین دو ركن شامى و
غربى اشاره مىشود كه تفكیك آنها فقط با دیدگاه اول قابل توضیح خواهد بود.
فاضل هندى در بحث واجبات حج مىفرماید:
«...ح : (اِدخال الحجر) و هو موضع من الركنالشامی إلى الغربی محوط بجدار قصیر
بینه و بین كلّ من الركنین فتحة (فی الطواف) ».(95)
مسأله ششم: جایگاه كوه صفا
در معرفى مسعى گفته شده كه صفا در امتدادضلعبین ركن عراقى و یمانى است. این
مجاورت تنها با قول اول منطبق خواهد بود.
در كتاب كشف اللثام آمده است:
«و هو (الصفا) أنف من جبل أبی قبیس بإزاء الضلع الّذِی بین الركن العراقی و
الیمانی».(96)
صاحب جواهر نیز مىفرماید:
«و كیف كان فالصفاأنف من جبل أبی قبیس بإزاء الضلع الّذِی بین الركن العراقی و
الیمانی».(97)
مسأله هفتم: استقبال كعبه از بالاى كوه صفا
از مستحبات سعى، وقوف بر بالاى كوه صفا و قرائت دعاهاى وارده و نگریستن به كعبه
است. این عمل پیشینهاى به قدمت بشر دارد؛ زیرا بنا به روایات، هنگامى كه حضرت
آدم علیهالسلام از بالاى كوه صفا حجرالأسود را دید كه در ركن جاى گرفته است،
تكبیر و تهلیل گفته، خدا را به مجد و عظمت خواند:
«فلمّا نظر آدم من الصفا و قد وضع الحجر فی الركن كبر اللّه و هلله و مجده
فلذلك جرت السنة بالتكبیر و استقبال الركن الّذِی فیه الحجر من الصفا».(98)
در تأسى به این سنت، دستورات متعدّدى در روایات وارد شدهاست:
«قال ابو عبداللّه علیهالسلام :... فاصعد على الصفا حتّى تنظر إلى البیت و
تستقبل الركن الّذِی فیه الحجر الأسود».(99)
از این رو فقها به استحباب فتوا دادهاند و گاه در بیان حكم فقهى، به اتحاد ركن
اسود و ركن عراقى تصریح كردهاند؛ چنانكه صاحب جواهر در شرح كلام شرایع الاسلام
به اشتمال ركن عراقى بر حجر الأسود تصریح مىكند كه:
« (و) منها أن (یستقبل الركن العراقی) ذی الحجر حال كونه على الصفا».(100)
مسأله هشتم: جایگاه باب حناطین
ملا احمد نراقى (متوفاى 1245) در كتاب خود پس از اینكه به استحباب خروج از باب
حناطین در وداع خانه كعبه حكم مىكند، براى تعیین موضع باب نشانهاى را از ملاّ
مهدى نراقى نقل مىكند:
«وقال والدیالعلاّمة ـ طابثراه ـ فی المناسك المكیة: و هو الباب الّذِی یسمّى
الآن بباب الدربیة یحاذی الركن الشامی و هو اول باب یفتح فی جنب باب السلام من
جهة یمین من یدخل المسجد، انتهى».(101)
با توجه به قرار گرفتن باب السلام در جهت دیوار شرقى كعبه، باب حناطین نیز در
همین سو جاى گرفته است و چون محاذى ركن شامى است باید ركن شامى را در منتها
الیه این دیوار جستجو كرد كه بر قول اول منطبق خواهد بود؛ زیرا بر اساس قول دوم
كه ركن شامى در ملتقاى دیوار شمالى و غربى است، باید باب حناطین را نیز در همان
ضلعها پىگرفت.
چند نكته:
از مجموع موارد متعددى كه ذكر شد، مىتوان نتایج زیر را به دست آورد:
1 . فقهاى شیعه در طول تاریخ بر انتساب ركن اسود به اهل عراق، نامگذارى ركن
اسود به عراقى و نامیدن ركن شمالى به شامى اتفاق داشتهاند. این توافق در برخى
از متون نیز حكایت شده است:
سید محمد جواد عاملى (متوفاى 1226) در كتاب مفتاح الكرامه آورده است:
«كون الركن الّذِی فیه الحجر ركن أهل العراق، قال به الأصحاب قاطبة كما فی كشف
اللثام و فی فوائد الشرائع صرّحوا به».(102)
در كتاب جواهر الكلام نیز هر اختلافى در این بحث انكار مىشود:
«و كیف كان (فأهل العراق) و من شاركهم (إلى العراقی و هو الّذِی فیه الحجر) و
كذا أهل الشام إلى الشامی والمغرب إلى المغربی و الیمن إلى الیمانی) بلاخلاف
أجده فی شیء من ذلك».(103)
در جاى دیگر پس از بیان اشكال مطرح شده، قبله بودن ركن اسود براى عراقیان را
مشهور در بین قدما و متأخرین اصحاب معرفى مىكند:
«فخطا الأصحاب قاطبة فی قولهم إن ركن الحجر قبلة أهل العراق و زعم أن قبلتهم
الشامی و أنه العراقی أیضا و هو خلاف المعروف بین الأصحاب قدیما و حدیثا».(104)
2 . این توافق گرچه در ابتدا به نظر مىرسد ناشى از این باشد كه عراق را در سمت
ركن اسود مىدانستهاند، ولى حتى با كشف انحراف سمت عراق نیز در این نامگذارى
تردیدى حاصل نشد و تنها درصدد توجیه گفتههاى پیشینیان بر آمدند.
چنانكه در كتاب ازاحة العلة (تألیف 558)، قبله عراق در كعبه و مقام ابراهیم
گزارش شده است:
«انّ العراق و الخراسان و ما كان فی حدود ـ مثل الكوفة و بغداد و حلوان إلى
الرى و مرو و خوارزم ـ یستقبلون الباب و المقام».(105)
محقّق كركى (متوفاى 940) تصریح مىكند:
«إنّ الركن العراقی لیس قبلة أهل العراق ـ كما هو معلوم ـ(106)
لیكن در توجیه كلام علاّمه حلّى كه قبله عراقىها را ركن عراقى نامیده، پس از
تمسك به كلام شاذان بن جبرئیل و بیان مصنف در تذكرة الفقها، مىفرماید:
«فینزل كلام المصنف على التوسّع، لأنّ موضع توجّههم إلى البیت قریب من الركن
العراقی».(107)
محقّق اردبیلى (متوفاى 993) نیز در شرح كلام علاّمه حلّى در «ارشاد الاذهان» رو
كردن به ركن عراقى براى تشخیص زوال را اینگونه تفسیر مىكند:
«و الظاهر أنّ مراده، الحائط الّذِی فیه الركن العراقی: أى حائط الباب، فانّه
قبلة العراق، لا الجزء الّذِی هو الركن خاصة: أو مراده باستقبال الركن، هو
التوجه نحوه فی الجملة كما فی البعید: فانّ الظاهر: أنّ قبلة البعید، على ما
رأیناه، على تقدیر وصول خط القبلة إلى البیت، إنّما یصل إلیه بالانحراف نحو
الركن، لا جعله بین العینین، و إلاّ لا تجىء الشمس إلى الحاجب الأیمن إلاّ
قریب الغروب، و لهذا یقال قبلة العراق، الركن الّذِی فیه الحجر و یراد الحائط
الّذِی فیه الباب، لانّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدی) قریب الباب، كمن
یقف عند المقام منحرفا إلى جانب الركن كما مرّ».(108)
فاضل هندى (متوفاى 1137) در بحث قبله، اشكال یكى از معاصرانش را طرح مىكند و
سپس به بیان پاسخ آن مىپردازد:
«ثمّ إنّه وضع آلة تستعلم بها نسبة البلاد الى جهات الكعبة، فاستعلم منها أنّ
الحجر الأسود إلى الباب فى جهة بعض بلاد الهند كبهلوازة، و الباب فى جهة بعضها
كدهلى و... و منالباب إلىمنتصفهذاالضلعفیجهةالاحساء و... ومنه إلىالسدس
الرابع جهة هرات و... و منه إلى السدس الخامس جهة إصبهان و البصرة و... والسدس
الأخیر المنتهى إلى الشامی جهة كرما... و بغداد و الكوفة و سرّ مَن رأى. فخطا
الأصحاب قاطبة فی قولهم إنّ ركن الحجر قبلة أهل العراق وزعم انّ قبلتهم الشامی
و إنّه العراقی أیضا.»(109)
در «مفتاح الكرامه» نیز تصریح برخى از فقها، به تقرّب قبله اهل عراق و ركن
عراقى نقل شده است:
«و فی فوائد الشرایع فی قولهم هذا توسّع لأنّ أهل العراق لایتوجّهون إلى نفس
هذا الركن، بل هذا الكلام تقریبیّ فإنّ قبلة البعید إمّا الجهة أو الحرم على
اختلاف القولین و كلاهما لاینطبق علىهذا، كما لایخفى... و فی إرشاد الجعفریة
قبلة أهل العراق مابین الباب و المقام لا الركن و انّ اطلاقهم الركن المذكور
للعراقی تجوز إذ هو فی الحقیقة لأهل الشرق، و فی حواشی الشهید للشامی من
المیزاب إلى الباب و للعراقی منه إلى نصف الیمانی و للیمانی إلى نصف الغربی و
للغربی منه إلى المیزاب».(110)
3 . اعتقاد گروهى به نامگذارى ركن شمالى به عراقى و نامیدن ركن غربى به شامى
نیز مورد غفلت فقها نبوده است ولى در عین حال بر مبناى خود تاكید داشتهاند نقل
این اختلاف نظریه را در برخى از منابع مىتوان مشاهده كرد:
علامه حلّى (متوفاى 726)
و الركن الأسود و الباب فی صوب الشرق و الأسود و هو أحدالركنین الیمانیین و
الباب بینه و بین أحد الشامیین و هو الّذِی یسمّى عراقیا أیضا و الباب إلى
الأسود أقرب منه إلیه و یلیه الركن الآخر الشامی و الحجر بینهما و المیزاب
بینهما و یلی هذا الركن الیمانی الآخر الّذِی عن یمین الأسود».(111)
علاّمه محمد تقى مجلسى (متوفاى 1070) بر این نظریه است كه:
«ركن عراقى كه مذكور است ركنى است كهمشهور است به ركن شامى و در واقع بعضى از
مواضععراق رو به آن مىكنند و بعضى از شام، بنابراین، هر دو را بر او اطلاق
مىكنند واللّه تعالى یعلم».(112)
پىنوشتها:
1 . شیخ صدوق، كتاب من لایحضره الفقیه، تصحیح مرحوم على اكبر
غفارى، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامى، ج2، ص 190
2 . محمد بن یعقوب كلینى، الكافى، تصحیح علىاكبر غفارى، هشت جلد، چاپ سوم،
دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1367ش. ج4، ص529
3 . شیخ صدوق، كتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 245
4 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، صد و ده جلد، دار الكتب الاسلامیه و
المكتبة الاسلامیه، ج99، ص219
5 . محمود بن عمر زمخشرى، الفائق فى غریب الحدیث، تصحیح محمد ابو الفضل ابراهیم
و على محمد البجاوى، ذیل ماده «نفذ».
6 . ابن الاثیر، النهایة فى غریب الحدیث، تصحیح طاهر احمد الزاوى و محمود محمد
الطناحى، ذیل ماده «نفذ».
7 . ابن منظور، لسان العرب، ذیل مادههاى «نفذ» و «عنن».
8 . احمد بن حنبل، المسند، تصحیح حمزه احمد الزین، بیست جلد، چاپ اول،
دارالحدیث، قاهره، 1416ق، ج1، ص273 و ج14، ص16
9 . عبد الرزاق صنعانى، المصنف، تصحیح حبیب الرحمن الاعظمى، یازده جلد، المجلس
العلمى، ج5، ص45، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
10 . متقى هندى، كنز العمال، تصحیح محمود عمر الدمیاطى، شانزده جلد، چاپ اول،
دارالكتب العلمیه، بیروت، 1419ق، ج5، ص68
11 . احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص382
12 . متقى هندى، كنز العمال، ج5، ص70
13 . یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل كلمه «الحجر الأسود».
14 . همان، ذیل كلمه الكعبة.
15 . یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل كلمه «الحجر الأسود.
16 . د. احمد فتح اللّه، معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص153، به نقل از لوح فشرده
المعجم الفقهى، نسخه سوم.
17 . همانجا.
18 . همان، ص 212
19 . ابن قتیبه، المعارف، تصحیح د. ثروت عكاشه، چاپ ششم، الهیئة المصریة العامه
للكتاب، ص561
20 . محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بیتاللّه الحرام، تصحیح هشام عبد
العزیز عطا، چاپ اول، المكتبة التجاریه، مصطفى احمد الباز، مكه، 1416ق، ص62
21 . ابو ولید ازرقى، اخبار مكة، تصحیح رشدى الصالح ملحس، دو جلد، دار الاندلس،
بیروت، 1416ق. ج1، ص64
22 . محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بیتاللّه الحرام، ص118
23 . عبد الكریم النهروالى القطبى، اعلام العلماء الأعلام ببناء المسجد الحرام،
تصحیح احمد محمد جمال، عبد العزیز الرفاعى و د. عبداللّه الجبورى، چاپ دوم،
دارالرفاعى، ریاض، 1403ق، ص40
24 . همان ، ص142
25 .یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل كلمه «الكعبه».
26 . ابو ولید ازرقى، اخبار مكه، ج1، ص64
27 . رسول جعفریان، آثار اسلامى مكه و مدینه، چاپ پنجم، نشرمشعر، تهران، 1381ش،
ص76
28 . معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، اطلس اماكن مكه مكرمه و مدینه
منوّره، چاپ اول، نشر مشعر، 1381 ش، ص24
29 . محمد محمدى رى شهرى، حج و عمره در قرآن و حدیث، ترجمه جواد محدثى، چاپ
اول، دارالحدیث، قم، ص175
30 . شیخ طوسى، تهذیب الاحكام، تصحیح على اكبر غفارى، ده مجلد، چاپ اول، نشر
صدوق، تهران، 1376خورشیدى، ج5، ص123
31 . شیخ طوسى، الاستبصار، تصحیح سید حسن موسوى خرسان، چهار مجلد، چاپ چهارم،
دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1363خورشیدى، ج2، ص216
32 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، تصحیح موسسه آل البیت، سى جلد، چاپ اول،
موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، 1412ق. ، ج13، ص344
33 . شیخ طوسى، الاستبصار، ج2، ص217
34 . ج4، ص219
35 . ج 2، ص 248
36 . ابو ولید ازرقى، اخبار مكه، ج1، ص161
37 . علامه محمد تقى مجلسى، روضة المتقین، تصحیح سید حسین موسوى كرمانى و على
پناه اشتهاردى، چهارده جلد، بنیاد فرهنگ اسلامى حاج محمد حسین كوشانپور، ج4،
ص141
38 . ج15، ص339
39 . ج13، ص216
40 . میرزا حسین نورى، مستدرك الوسائل، تصحیح موسسه آلالبیت علیهمالسلام ،
هجده جلد، چاپ دوم، موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، بیروت، 1409 ق.
، ج17، ص376
41 . علامه محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، تصحیح سید محسن حسینى امینى، بیست و
شش جلد، چاپ اول، دار الكتب الاسلامیه، تهران، 1365خورشیدى، ج17، ص59
42 . ج2، ص209
43 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، تصحیح عبد الرحیم الربانى الشیرازى، بیست
جلد، چاپ سوم، المكتبة الاسلامیه، تهران، 1395ق. ، ج3، ص539
44 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث،
ج 5، ص 275
45 . روضة المتقین، ج4، ص58
46 . علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، هشت جلد، چاپ اول، انتشارات دار
التفسیر، قم، 1376ش، ج7، ص93
47 . همان، ج7، ص238
48 . ج99، ص231
49 . مستدركالوسائل، ج3، ص423 وج9، ص427
50 . منسوب به امام رضا علیهالسلام ، الفقه، تصحیح موسسة آل البیت
علیهمالسلام لاحیاء التراث، چاپ اول، كنگره جهانى حضرت رضا علیهالسلام ،
مشهد، 1406 ق، ص 222
51 . همان، ص10
52 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج99، ص230
53 . میرزا حسین نورى، مستدرك الوسائل، ج3، ص422
54 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 99، ص 342 ؛ مستدركالوسائل، ج9،
ص387
55 . ج9، ص387
56 . بحار الأنوار، ج99، ص333
57 . حمزةبن عبد العزیز، المراسم العلویة فى الاحكام النبویه، تصحیح سید محسن
حسینى امینى، معاونیة الثقافیة للمجمع العالمى لأهل البیت علیهمالسلام ، قم،
1414ق. ، ص60، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
58 . شیخ طوسى، المبسوط فى الفقه الامامیة، تصحیح سید محمد تقى كشفى، هشت جلد،
چاپ دوم، المكتبة المرتضویة، تهران، 1387 ق، ج 1، ص 78
59 . همو، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، انتشارات قدس محمدى، قم، ص 63
60 . همو، الجمل و العقود (در ضمن الرسائل العشر)،تصحیح واعظ زاده خراسانى،
موسسة النشر الاسلامى، قم، ص 175
61 . همو، الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، تصحیح حسن سعید تهرانى، مكتبة جامع
چهلستون، تهران، 1400 ق، ص 257
62 . برخى از محققان همچون میرزا عبداللّه افندى در ریاض العلما، ج ، ص446 این
كتاب را از تألیفات قطبالدین كیذرى (قرن ششم) دانستهاند گروهى نیز همچون
آقابزرگ تهرانى در الذریعه آن را از تألیفات نظام الدین صهرشتى (متوفاى اواخر
قرن پنجم بر شمردهاند. در سند چاپ شده نیز از قول دوم پیروى شده است.
63 . اصباح الشیعه بمصباح الشریعه (در ضمن مجموعه سلسلة الینابیعالفقهیه)،
تصحیح على اصغر مروارید، چهل جلد، چاپ اول، دار التراث و الدار الاسلامیة،
بیروت، 1410ق. ج4، ص610
64 . ابن حمزه طوسى، الوسیلة إلى نیل الفضیلة، تصحیح محمد الحسون، چاپ اول،
مكتبة السید المرعشى، قم، 1408 ق، ص 85، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى،
نسخه سوم.
65 . ج84، ص72
66 . شهید اول، ذكرى الشیعة فى احكام الشریعه، تصحیح موسسه آل البیت
علیهمالسلام ، جلد، چاپ اول، موسسه آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم،
1419ق. ، ج3، صص 165 ـ 164
67 . فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعد الأحكام، پانزده جلد، چاپ اول، موسسة
النشر الاسلامى، قم، 1416ق. ، ج3، صص 150 ـ 140
68 . ج 84، صص 89 ـ 73
69 . شیخ طوسى، مصباح المتهجّد، چاپ اول، موسسة فقه الشیعه، بیروت، 1411ق. ص27
70 . سید ابن طاووس، فلاح السائل، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، قم، ص129
71 . محقق حلى، شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، تصحیح عبد الحسین محمد
على بقال، چهار جلد، چاپ دوم، مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، 1408 ق، ج 1، ص 55
72 . علامه حلّى، تذكرة الفقهاء، تصحیح موسسة آلالبیت علیهمالسلام ، چاپ اول،
موسسه آلالبیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، 1414ق، ج3، ص12
73 . همو، قواعد الاحكام، سه جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1413ق.
ج1، ص251
74 . محقق اردبیلى، مجمع الفائدة و البرهان، تصحیح مجتبى عراقى، على پناه
اشتهاردى و حسین یزدى اصفهانى، چهارده جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1362ش. ،
ج2، ص10
75 . سید على طباطبایى، ریاض المسائل، هجده جلد، چاپ اول، موسسة النشر
الاسلامى، قم، 1414ق. ج3، ص121
76 . آقا رضا همدانى، مصباح الفقیه، پنج جلد، مكتبة الصدر، ج 2، بخش 1، ص 92،
به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
77 . شیخ مفید، المقنعه، چاپ دوم، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1410ق. ، ص96
78 . اصباح الشیعه بمصباح الشریعه (در ضمن مجموعه سلسلة الینابیع الفقهیه)، ج4،
ص611
79 . یحیى بن سعید حلى، الجامع للشرائع، چاپ دوم، دار الاضواء، بیروت، 1406 ق،
ص 63
80 . علامه حلى، منتهى المطلب فى تحقیق المذهب، تصحیح بخش فقه، چاپ اول، بنیاد
پژوهشهاى اسلامى، مشهد، 1415 ق، ج 4، ص 170
81 . محقق كركى ، جامع المقاصد، تصحیح موسسة آل البیت علیهمالسلام ، چاپ اول،
موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408 ق. ، ج2، صص59 ـ 53
82 . همان، ص53
83 .همان، ج 2، ص 59
84 . فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعد الأحكام، ج3، ص141
85 .همان، ج3، ص148
86 . شیخ جعفر كاشف الغطاء، كشف الغطاء عن خفیات مبهمات شریعة الغراء، انتشارات
مهدوى، اصفهان، ص218
87 . محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، تصحیح عباس قوچانى،
چهل و سه جلد، چاپ سوم، دار الكتب الاسلامیه، تهران، 1367خورشیدى، ج7، ص378
88 . قاضى ابن براج، المهذب، دو جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1406ق . ، ج1،
صص235 ـ 233
89 . ابن زهره حلى، غنیة النزوع الى علمى الاصول و الفروع، ابراهیم البهادرى،
چاپ اول، موسسة الامام الصادق ع، قم، 1417 ق، صص 174 ـ 172
90 . على بن محمد قمى، جامع الخلاف و الوفاق، تصحیح حسین حسینى بیرجندى، چاپ
اول، پاسدار اسلام، صص 203 ـ 202، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه
سوم.
91 . ابن حمزه طوسى، «الوسیله الى نیل الفضیله، ص90
92 . یحیى بن سعید حلّى، الجامع للشرائع، ص197
93 . علاّمه محمد باقر مجلسى، ملاذ الأخیار فى فهم تهذیب الاخبار، تصحیح سید
مهدى رجائى، شانزده جلد، مكتبة السید المرعشى، قم، 1407، ج7، ص388
94 . سیدعلىطباطبایى،ریاضالمسائل،ج7، ص46
95 . فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعد الاحكام، ج5، ص418
96 . همان، ج6، ص6
97 . محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، ج19، ص421
98 . محمدبن یعقوب كلینى، الكافى، ج4، ص186
99 . محمدبن یعقوب كلینى، الكافى، ج4، ص431
100 . محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، ج19، ص415
101 . ملا احمد نراقى، مستند الشیعه، تصحیح موسسة آل البیت علیهمالسلام ،
نوزده جلد، چاپ اول، موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، 1415ق،
ج13، ص93، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
102 . سید محمد جواد عاملى، مفتاح الكرامه، تصحیح محمد باقر خالصى، چاپ اول،
موسسة النشر الاسلامى، قم، 1419 ق .، ج5، ص295، به نقل از لوح فشرده المعجم
الفقهى، نسخه سوم.
103 . محمد حسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، ج 7، ص 357
104 . همانجا.
105 . شهید اول، ذكرى الشیعه فى احكام الشریعه، ج3، ص164
106 . محقق كركى، جامع المقاصد، ج 2، ص 13
107 . محقق كركى، جامع المقاصد، ج2، ص53
108 . محقق اردبیلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج2، صص 10 ـ 9
109 . فاضل هندى، كشف اللثام عن قواعد الأحكام، ج3، ص141
110 . سید محمد جواد عاملى، مفتاح الكرامه، ج5، ص295
111 . علامه حلّى، تذكرة الفقهاء، ج8 ، ص87
112 . علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، ج7، ص93
منبع:
ماهنامه ميقات حج شماره 13 ،
1384/07/24 , از طر يق
شبكه
تبیان