دولت وصل
اوحدي مراغه اي


 

هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا
آرزوی حرم مکه و بطحاست(*) مرا
 

در دل آهنگ حجاز است و زهی ياری بخت
گريک آهنگ در اين پرده شود راست مرا
 

سرم از دايره صبر برون خواهد شد
شايد اربگسلم اين بند که در پاست مرا
 

از خيال حجرالاسود و بوسيدن او
آب زمزم همه در عين سويداست (**) مرا
 

دل من روشن از آن است که از روزن فکر
ريگ آن باديه در ديده بيناست مرا
 

بر سر آتش سوزنده نشينم هر دم
از هوای دل آشفته که برخاست مرا
 

دلم از حلقه آن خانه مبادا محروم
کز جهان نيست جز اين مرتبه درخواست مرا
 

از هوی و هوس خويش جدا باش ، ای دل
خاک آن خانه و آن خانه خدا باش ، ای دگ
 

عمر بگذشت ، ز تقصير حذر بايد کرد
به در کعبه اسلام گذر بايد کرد
 

ناگزير است در آن باديه از خشک لبی 
تکيه بر گريه اين ديده تر بايد کرد
 

گرد ريگی که از آن زير قدمها ريزد
سرمه وارش همه در ديده سر بايد کرد
 

آب و نان و شتر و راحله تشويش دل است
خورد آن مرحله از خون جگر بايد کرد
 

روی چون در سفر کعبه کنند اهل سلوک
از خود و هستی خود جمله سفر بايد کرد
 

سر تراشيدن و احرام گرگتن سهل است
از سر اين نخوت بيهوده به در بايد کرد
 

شرح احرام و وقوف و صفت رمی و طواف
با دل خويش به تقرير دگر بايد کرد
 

هر دلی را که ز تحقيق سخن بويی هست
بشناسد که سخن را به جز اين رويی هست
 

يارب ، امسال بدان رکن و مقامم برسان
کام من ديدن کعبه است و به کامم برسان
 

دولت وصل تو هر چند که خاص است ، دمی 
عام گردان و بدان دولت عامم برسان
 

جز به کام مدد عون تو نتوان آمد
راه عشق تو ، بدان قوت و کامم برسان
 

صبرم از پای درآمد ، تو مرا دست بگير
به سر تربت اين صدر همامم برسان
 

چون هلال ار بپسندی که بمانم ناقص
به جمال رخ آن بدر تمامم برسان
 

هندوی آن درم ار خواجه جوازی بدهد
صبح بيرون بر و روز است به شامم برسان
 

گر بدان روضه گذارت بود ، ای باد صبا
عرضه کن عجز وزمين بوس وسلامم برسان
 

بوی آن خاک دمی گر برهاند ز عذاب
به نسيم خوش آن روضه در آييم ز خواب

 


 

*. بطحا:

زمين فراخ که گذرگاه سيل وداراي سنگريزه هاي بسيار باشد.
**. سويدا:

حبه القلب ، دانه دل .