حج جاهلی، حج محمّدی(صلى الله عليه وآله)

رقیّه صادقی


پیش از بیان چگونگی برگزاری حج در دوران جاهلی و موضع اسلام در مورد آن، اندکی در باره ماه‏های حرام توضیح می‏دهیم:

در فرهنگ جاهلی به ماه‏های حرام توجه ویژه‏ای می‏شده است. این امر به‏گونه‏ای با حج نیز پیوند داشته است.

آنچه از آیات قرآن به دست می‏آید، این ماه‏ها در زندگی اجتماعی اعراب تأثیر زیادی داشته؛ زیرا جنگ‏ها و غارت‏ها در این ماه‏ها متوقف می‏شد و مردم برای مدتی هم که شده، فارغ از نبرد می‏آسودند. از آیات و روایات فراوان می‏توان دریافت که حرمت ماه‏های حرام در دوره جاهلی و پیش از بعثت، سنتی رایج و معمول بوده است. در قرآن کریم آمده است:

الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّه‏َ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّه‏َ مَعَ الْمُتَّقِینَ .(1)

«ماه‏های حرام را در مقابل ماه‏های حرام قرار دهید که (اگر حرمت آن را نگه نداشته و با شما به ستیز بپردازند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید). پس هرکه به جور و ستمکاری به شما دست دراز کند، او را به مقاومت از پای درآورید، به قدر ستمی که به شما رسیده (به عدل با ظلم کافران مقابله کنید) و از خدا بترسید که خدا با پرهیزکاران است.»

مفسّران از این آیه چنین برداشت کرده‏اند که: «حُرُمات» جمع حرمت است و چیزی است که احترام آن لازم و اهانت به آن جایز نیست؛ مانند ماه‏های حرام و مسجدالحرام. بنابراین، معنای آیه این است که اگر مشرکان حرمت‏ها را هتک کردند و در ماه حرام با مؤمنان جنگیدند یا در حرم و مسجد الحرام به جنگ پرداختند، بر مؤمنان جایز است که در مقام کارزار برآیند و این عمل ایشان موجب هتک حرمت نمی‏شود.(2)

از این بیان به وضوح پیداست که ماه‏های حرام پیشتر نیز حرام بوده است و مردم به آن ماه‏ها حرمت نهاده و در آن ایام از جنگ دست می‏کشیدند.

فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ... .(3)

«پس چون ماه‏های حرام درگذشت آنگاه مشرکان را هر جا بیابید به قتل برسانید.»

و از همه مهم‏تر، آیه زیر است که اشاره به تعداد ماه‏ها، از آغاز خلقت می‏کند:

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّه‏ِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللّه‏ِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ...».(4)

«همانا عدد ماه‏های سال نزد خدا در کتاب الهی دوازده ماه است، از آن روزی که خدا آسمان و زمین را بیافرید و از آن ماه‏ها، چهار ماه ماه‏های حرام خواهد بود (نزد بیشتر مفسّران چهار ماه ذی قعده و ذی حجه، محرم و رجب).»

علامه طباطبایی در تفسیر آیه فوق نوشته‏اند:

«اینکه فرمود: «عِدَّةَ الشُّهُورِ» ناظر به ماه‏های قمری است و دلیل این مطلب آن است که بعد از آن فرموده‏اند: «مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» و این معنا ضروری و مورد اتفاق است که اسلام از ماه‏های دوازده‏گانه، چهار ماه قمریِ «ذی‏قعده»، «ذی‏حجه»، «محرّم» و «رجب» را حرام دانسته است. ثانیاً: فرموده: «عِنْدَ اللّه‏ِ» و نیز فرموده: «...فِی کِتابِ اللّه‏ِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ...»، همه این قیدها دلالت می‏کند که عدّه نامبرده در آیه، عدّه‏ای است که هیچ تغییر و اختلافی در آن نیست؛ چون نزد خدا و در کتاب خدا دوازده است.»(5)

«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّه‏ِ» یعنی در حکم تقدیر خداوندی، تعداد ماه‏های سال، دوازده تا است و مسلمانان نیز باید به خاطر توافق با این عدد، این تعداد را مراعات کنند.»(6)

اما در میان ماه‏های دیگر، ماه رجب به دلیل کثرت قربانی‏هایی که در آن ماه برای اصنام انجام می‏شد، از ماه‏هایی است که حرمت به خصوصی در دوره جاهلیت برای آن قائل بودند و از ماه‏های حرامی است که قتال در آن حرام بوده و ذبح در این ماه «ترجیِب» نامیده می‏شد.(7)

حـج
حج به همین شکل که امروز برگزار می‏شود و در قالب و بافت و مناسک متداول و مرسوم آن، از پیشینه‏ای کهن و طولانی برخوردار است، قدمتی که به سال‏های قبل از خلقت آدم علیه‏السلام می‏رسد؛ چنانکه به شهادت روایتی از امام صادق علیه‏السلام ، سابقه حج، به سه هزار سال پیش از آدم می‏رسد.

امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: جبرئیل به آدم علیه‏السلام فرمود:

«هَنِیئاً لَکَ یَا آدَمُ لَقَدْ طُفْتُ بِهَذَا الْبَیْتِ قَبْلَکَ ثَلاثَةَ آلافِ سَنَةٍ»(8)

«گوارا باد بر تو ای آدم! بخشوده شدی، من این خانه را سه هزار سال پیش از تو طواف کردم.»

لذا نخستین حاجی از اهل آسمان، جبرئیل و از اهل زمین آدم بوده است و از امام باقر علیه‏السلام نیز روایت است که: «وَ إِنَّ آدَمَ لَفِی حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».(9)

بعد از آدم علیه‏السلام نوبت به حج پیامبران دیگر می‏رسد که همگی حج‏گزار بوده‏اند. در زمان حضرت ابراهیم علیه‏السلام ، خداوند به ایشان فرمان داد به اتفاق همسرش به مکه بیاید و خانه را تجدید بنا کرده، اعلام حج عمومی نماید. ابراهیم نیز چنین کرد.

پس از ابراهیم نیز سنت حج پیوسته رایج بوده و تقدیس، تکریم و زیارت بیت امتداد داشته است.

پس از زمان ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام ، در دوره جاهلی نیز حجّ خانه، با اختلاط به مراسم جاهلی امتداد داشت و مردمان از اطراف و اکناف جهان؛ به‏ویژه از جزیرة‏العرب به زیارت و حجّ خانه خدا می‏رفتند و حجاج بیگانه در آن ایام، احترام و اطعام می‏شدند، هر چند در واقع حج دوره جاهلی با آمیزه‏ای از بت پرستی همراه بوده است.

هشام کلبی در کتاب الأصنام خود این مطلب را به زیبایی بیان می‏کند که:

«در میان اهل جاهلیت بازمانده‏هایی از رسوم عصر ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام بر جای بود که از آن پیروی می‏کردند؛ مانند تعظیم و طواف کعبه و حج و عمره و وقوف در عرفه و مزدلفه و قربانی شتران و تهلیل و تلبیه در حج و عمره، البته با افزودن اموری که از آن نبود.»(10)

اسلام با برخوردی زیبا مواردی را که پسندیده بود، پذیرفته و برخی از موارد را تصحیح کرده و مواردی را نیز نپذیرفته است. اکنون به بررسی مقام و موقعیت کعبه و بیت‏الحرام قبل از اسلام می‏پردازیم، آنگاه مواردی از مسائل مربوط به حج را بررسی می‏کنیم:

منافع دنیایی و آخرتی
حرم و کعبه از دیرباز مورد احترام ویژه بوده است و جاهلیان حرمت خاصی برای آن قائل بودند. به این نکته در خلال آیاتی از قرآن می‏توان پی برد. آنان به کعبه حرمت می‏نهادند و از فواید عظیم مادی، معنوی و اجتماعی حج بهره‏مند می‏شدند؛ چنانکه آیات زیر به این مسأله اشاره دارد:

وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِءِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ * وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ * لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللّه‏ِ فِی أَیّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ اْلأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ .(11)

«و یاد آور ای رسول، که ما ابراهیم را در آن بیت حرام تمکین دادیم تا با من هیچ انبازی نگیرد و به او وحی کردیم که خانه مرا برای طواف حاجیان و نمازگزاران و رکوع و سجده کنندگان (از لوث بتان) پاک و پاکیزه دارد و مردم را به ادای مناسک حج اعلام کن تا مردم پیاده و سواره از هر راه دور به سوی تو گرد آیند. تا در آن‏جا منافع بسیار برای خود فراهم ببینند و نام خدا را در ایامی معین یاد کنند که ما آن‏ها را از حیوانات بهایم روزی دادیم تا از آن تناول کرده و فقیران بیچاره را نیز طعام دهند.

در این آیات، مراد از «خانه» کعبه است و «قائمین» به شهادت آیه، کسانی هستند که خود را برای عبادت خدا و نماز به رنج و تعب می‏اندازند. و «رکّع» نیز جمع «راکع» و «سجود» جمع ساجد است.

تبوئه خدای تعالی بدین معناست که خدای تعالی آن بیت را مرجعی برای عبادت قرار دهد تا عبادت کنندگان در آنجا گرد آیند؛ یعنی وحی به ابراهیم علیه‏السلام که تو این مکان را مرجعی برای عبادتم قرار ده و خانه‏ام را برای طواف کنندگان و ساجدان و نمازگزاران تطهیر کن؛ یعنی آن را آنچنان پاک کن که طبع هرکس اقتضایش را دارد و مردم را به حج فراخوان تا گرد هم آیند و از منافع آن بهره‏مند گردند؛ «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ...».

«منافع» در اینجا، مطلق ذکر شده است تا شامل منافع دنیوی و اخروی گردد و پیداست که وقتی اقوام و ملل مختلفی از مناطق متعدد با آداب و رسوم متفاوت در یک‏جا جمع آیند و همدیگر را شناخته و دانستند که کلمه همه واحده است و معبود همه یکی است و وجهه همه کعبه است. این اتحاد روحی آن‏ها به اتحاد جسمی و تشابه درعمل می‏انجامد و به یاری هم شتافته و در حل مشکلات یکدیگر می‏کوشند. آنگاه مسائل تجاری پیش می‏آید که مقصود منافع دنیوی است و نیز منافع اخروی که وجود انواع تقرّب‏ها به سوی اوست.(12)

حرم امن
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ * وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ... .(13)

«به یاد آور زمانی را که کعبه را خانه امن و مرجع دینی گرداندیم و امر شد که مقام ابراهیم را جایگاه پرستش خدا قرار بدهد و پیمان گرفتم از ابراهیم و فرزندش اسماعیل که حرم خدا را از لوث بت بپردازید و از هر پلیدی پاکیزه دارید، برای آنکه اهل ایمان به طواف و اعتکاف در حرم بیایند و در آن نماز و طاعت خدا به جای آورند و چون ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این شهر را جای امن گردان و روزی اهلش را فراوان گردان.»

منظور این است که دعای ابراهیم را در مورد این‏که «این شهر را بلد امن گردان»، اجابت کردیم.

«بلد امین» محلّی است که اهل آن در امنیت به سر برند. از ابن عباس در معنای آیه چنین آمده است که: محلّ امن، محلّی است که پرنده‏ای صید نمی‏گردد و درختش قطع نمی‏شود.

از حضرت امام صادق علیه‏السلام روایت شده است:

«کسی که داخل حرم امن گشته، به آنجا پناهنده شود، تا زمانی که خارج شود در امان است و نیز پرنده تا زمانی که آنجاست اذیت و آزار نمی‏شود و از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در روز فتح مکه نقل شده که فرمودند: خداوند مکه را حرم قرار داده از روزی که آسمان‏ها و زمین را خلق کرده تا روزی که قیامت به‏پاگردد، این حرمت به قدرت خود باقی است و حرمت آن با دعای حضرت ابراهیم علیه‏السلام مؤکد شده است.»(14)

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ...» .(15)

«آیا کافران (اهل مکه) ندیدند که آن شهر را حرم و امان قرار دادیم، در صورتی که از اطرافشان مردم ضعیف را به قتل و غارت می‏ربایند.»

منظور از «حرم امن» مکه و پیرامون آن است که خداوند آن را به دعای ابراهیم علیه‏السلام مأنوس خلق گردانید. کلمه «تخطّف»، دزدیدن و قاپیدن چیزی است، چون کار آن روزِ عرب، غارت و چپاول بوده و همواره قبایل به یکدیگر حمله می‏کردند. لکن با همه این احوال شهر مکه را محترم شمرده و با ساکنین این شهر کاری نداشتند؛(16) «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» .(17)

حرمت قتال در مسجد الحرام
«وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّی یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ...» .(18)

نزدیک مسجد الحرام کارزار نکنید، تا این‏که ایشان در آنجا به پیکار شما آیند.

این آیه درگیری و جنگ در نزدیکی خانه خدا را نهی می‏کند؛ زیرا مادام که مشرکان هتک حرمت آن را نکرده‏اند، احترام آن از جانب مسلمانان محفوظ بماند و مرجع ضمیر «فیه» کلمه «مکان» است که «عندالمسجد» بر آن دلالت می‏کند و نهی است از این‏که مسلمانان، شروع به جنگ نمایند، مگر اینکه مشرکین شروع کننده باشند.(19)

از این بیان به خوبی پیداست که مشرکین نیز برای کعبه حرمت قائل بوده و قتال در آنجا را جایز نمی‏دانستند و به مسلمین نیز دستور مراعات این امر را داده است.

با مرور تاریخ عهد جاهلیت، مشاهده می‏شود که اقوام و طوایف، از هر سوی و مکانی به کعبه روی می‏آوردند، همچنانکه والیان و خزانه داران کعبه با عطوفت و مهربانی از آنها پذیرایی کرده و مورد اکرام خود قرار می‏دادند. با همه علاقه‏ای که اعراب جاهلی به جنگ داشتند، از قتال در مسجد الحرام خودداری می‏کردند و این نشانگر حرمت بیش از حد کعبه و بیت‏اللّه‏ الحرام نزد آن‏ها بوده است که این حرمت بعد از ظهور اسلام نیز رعایت گردید.

قبله به طرف کعبه بوده است
قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّه‏ُ بِغافِلٍ عَمّا یَعْمَلُونَ .(20)

«ما توجه تو را به آسمان، به انتظار وحی و تغییر قبله، بنگریم و البته روی تو را به قبله‏ای که بدان خشنود شوی بگردانیم. پس روی کن به طرف مسجد الحرام و شما مسلمین نیز هر جا باشید، روی بدان جانب کنید و گروه اهل کتاب به‏خوبی می‏دانند که این تغییر قبله از جانب خداست، نه به دلخواه کس و خداوند از کردار ناپسند آنها غافل نیست.»

در این آیه و آیه قبلی، خداوند مسأله تغییر قبله را توضیح داده است. نکته قابل توجه در اینجا این است که به گفته ابن عامر قبله قرار دادن بیت‏المقدس، برای اعراب گران تمام شده است؛ «هیج قبله‏ای نزد اعراب محبوب‏تر از کعبه نبود و معنای آیه نیز چنین است که این امر برای کسانی که هدایت نشده‏اند، امر بسیار عظیم و بزرگی است و اما برای آنان که ایمان آورده‏اند، قابل قبول است».(21)

از این بیان به وضوح پیداست که اعراب قبل از بعثت، اعمال خود را به طرف کعبه انجام می‏دادند و این تغییر قبله برایشان سنگین و عظیم شمرده شده است.

در ادامه آیات، مسأله تغییر قبله از بیت‏المقدس به طرف کعبه، مورد بررسی قرار گرفته و ایرادات و اشکالاتی که از طرف سفها مطرح می‏شود، پاسخ داده شده و در آیات 149 و 150 به تأکید این مطلب می‏پردازد:

وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا اللّه‏ُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ * وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ... .(22)

و شاید علت تکرار، فهماندن این مطلب باشد که رعایت حکم مزبور (لزوم مواجهه با قبله) در هر جا و هر حال لازم است.(23)

مناسک حج
حج در لغت به معنای مطلق قصد است: «حَجَّ یَحِجُّ حَجّاً، قَصَدَهُ و حَجَجْتُ فُلاناً أی قَصَدْتُهُ وَ یُقالُ رَجُلٌ مَحْجُوجٌ أی مَقْصُودٌ»(24) لیکن این معنا اختصاص پیدا کرده به قصد امری عظیم و مهم و چون در عصر جاهلی امری مهم‏تر و بزرگ‏تر از زیارت کعبه و طواف آن نبوده و احترام و تقدیس کعبه از زمان ابراهیم و پسرش اسماعیل علیهماالسلام مقرر شده بود، لذا حج به قصد خانه خدا اختصاص یافته است.

هر چند بدون شک تقدیس کعبه در آن زمان با عقاید باطلی آمیخته بوده، اما شواهد بسیاری نشان می‏دهد که آنها هر سال حج را برگزار می‏کردند، از جمله قول نابغه:

ترکتُ احتجاجَ البیتِ حتّی تظاهرتْ عَلیَّ ذنوبٌ من بعدِ ذُنوبٍ


«حج را ترک گفتم تا آن‏که گناهانم یکی بعد از دیگری آشکار شد.»

از این بیت بر می‏آید که اعراب از حج، تکفیر گناهان را برداشت می‏کرده‏اند؛ همان مفهومی‏که بعدها در فرهنگ اسلامی نیز برداشت می‏شد، اما مردمان زمان جاهلیت در حجّ خود به‏خدای واحد توجّه نمی‏کردند، بلکه توجّهشان به بت‏هایی بود که می‏پرستیدند. لذا در این جهت اختلافی میان مفهوم حج در اسلام و مفهوم جاهلیِ آن وجود دارد، اگر چه در هر دو حالت توجّه مراد باشد. حج در اسلام عبادت خدای یکتا است که در حجّ جاهلی لحاظ نیست.(25)

پس از پایان یافتن بنای کعبه، خداوند به حضرت ابراهیم علیه‏السلام امر کرد که اعلام حج کند و بدین‏سان مکّه محلّ حج مردم گردید و اعراب، چه اعراب حجاز یا خارج از حجاز، در کعبه حج می‏گزاردند و پیرامون خانه را طواف کرده و آن را تقدیس نموده، به آن قسم می‏خوردند.

زهیر بن ابی سلمی گفته است:

فأقْسَمتُ بِالْبیت الذی طافَ حولَه رجالٌ بنو من قریش وجُرهَم


«قسم خوردم به‏خانه‏ای که‏پیرامونش را مردانی از قریش وجرهم طواف کردند.»

اعراب در جاهلیت به طواف کعبه می‏پرداختند و از اطراف جزیرة‏العرب در مکه جمع می‏شدند و پادشاهان حمیر و کنده و لخم، مانند بسیاری از دیگر؛ چون هندوها و فارس‏ها حج را به جای می‏آوردند.(26)

داستان زیر که در سیره ابن هشام نقل شده، علاوه بر آنکه احترام کعبه را نشان می‏دهد، دلالت دارد بر این که در جاهلیت مناسک حج به همین صورت امروزی انجام می‏شده است:

«تُبَّع و قوم او بت پرست بودند، در راه خود به یمن، به جانب مکه رهسپار شدند. چون به میان عسفان و امج رسیدند، عده‏ای از قبیله هذیل بن مُدْرکة‏بن إلیاس‏بن مضربن نزاربن معد آمدند و به او گفتند: پادشاها! آیا می‏خواهی تو را به خانه‏ای پر از گنج و ثروت، که پادشاهان پیشین از آن بی‏اطلاع بوده‏اند، راهنمایی کنیم؟ خانه‏ای که در آن لؤلؤ و زبرجد و یاقوت و زر و سیم فراوان موجود است؟ گفت: آری. گفتند: این خانه در مکه است که پرستشگاه مردم آن دیار است و در کنار آن نماز می‏گزارند.»

البته مقصود هذلی از گفتن این سخنان آن بود که تبّع را از این راه به هلاکت رسانند، زیرا می‏دانستند که هرکس قصد تخریب خانه خدا و یا ظلم و تجاوز در کنار آن را داشته باشد، هلاک می‏گردد.

ملک چون در صدد بر آمد که به آن خانه یورش برد، برای مشورت، در پس دو دانشمند یهودی فرستاد و از آنان نظر خواست و پرسید: آیا این خانه و این مطالب حقیقت دارد یا نه؟

آن دو دانشمند یهودی گفتند: این قوم جز هلاک تو و سپاهیان تو منظوری ندارند؛ زیرا ما جز این خانه، خانه دیگری را سراغ نداریم که خداوند آن را در زمین برای خود اختیار فرموده باشد و اگر بخواهی آنچه اینان گفته‏اند انجام دهی، خود و تمام همراهانت، نابود خواهید شد.

تبّع پرسید: در این صورت اگر بخواهم نزد آن خانه رویم چه کنم؟ چگونه رفتاری داشته باشم؟ گفتند: همان‏سان کن که مردم آنجا عمل می‏کنند. پیرامون آن خانه را طواف کن و تعظیم و تکریم به جای آر، موی سر را بتراش و تا در آن آستانی، کوچکی و تواضع کن تا آن‏که از مکه خارج شوی.

گفت: پس چرا شما خود چنین نمی‏کنید؟ گفتند: به خدا سوگند، این خانه، خانه پدر ما ابراهیم علیه‏السلام است و چنان است که به تو گفتیم و آگاهت کردیم، اما اهل آنجا به وسیله بت‏هایی که می‏پرستند و پیرامون آن خانه نصب کرده‏اند و نیز به وسیله خون‏هایی که بر زمین ریخته‏اند، بین ما و آن خانه حایل شده‏اند. آنان مشرکند.

ملک دریافت که آن دو دانشمند یهودی جز خیراندیشی منظوری ندارند، گفته آنان را تصدیق کرد و پندشان را پذیرفت. پس دستور داد آن چند نفر هذلی را حاضر کرده، دست و پایشان را قطع کنند. آنگاه وارد مکه شد و خانه را طواف کرد و قربانی نمود و سر را تراشید و چنان که گفته‏اند شش روز در مکه بماند و هر روز گوسفند یا شتر می‏کشت و اهل مکه را اطعام می‏نمود و با عسل پذیرایی می‏کرد.

شبی در خواب دید که بر خانه کعبه جامه‏ای پوشیده است. از این رو دستور داد از لیف خرما خانه کعبه را پوشاندند. باز در خواب به او القا شد که کعبه را با پارچه‏ای بپوشاند. پس بیت را با حصیر نخل پوشاند. مجدداً در خواب دید که با پوششی بهتر از آن، آنجا را پوشانده است. آنگاه با چادر و جامه‏ای خط‏دار که از پارچه‏های بافت یمن بود پوشانید.

چنانکه گویند: تبّع نخستین کسی است که کعبه را با جامه پوشانید و به والیانش که از قبیله جرهم بودند، سفارش کرد که کعبه را پاکیزه نگاه دارند و از نزدیک شدن خون و مردار و کهنه آلوده به خون حیض زنان حائض به حرم جلوگیری کنند و برای آن خانه، در و کلیدی ساخت. این ماجرا مربوط به هفتصد سال پیش از اسلام است.(27) و آنچه از این ماجرا بر می‏آید، این است که کعبه از زمان‏های پیش‏تر از ظهور اسلام مورد احترام بوده است و همگان به تقدیس و اکرام آن می‏پرداختند و دیگر اینکه مراسم حج شامل طواف و قربانی و نماز و غیره، در همان زمان‏ها انجام می‏گرفته است. منتها آنچه مسلم است و حتی در خلال این ماجرا بدان اشاره رفته است، این است که جاهلیان این مراسم را آغشته به بت پرستی و شرک ساخته بودند.

ماهی‏که حج در آن برگزار می‏شد، از ماه‏های دیگر متمایز بوده و معروف به ذی‏حجه بود؛ یعنی ماه حج که این اسم در منابع قدیمی ذکر گردیده است.(28)

عمره
«عمره» در لغت از «اعتمار» و به معنای زیارت است.(29)

اعتمار در فرهنگ و شعر جاهلی به معنای زیارت بیت الحرام است و در مفهوم اسلامی نیز عمره شبیه به حج است و زیارت و طواف کعبه را شامل می‏شود. اما سنت نبوی میان عمره و حج در مناسک و زمان آن تفاوت قائل شده و مناسک عمره کمتر از حج است و نیز عمره در تمام ایامِ سال امکان‏پذیر است، اما حج وقت محدود و معینی دارد. لذا مفهوم عمره در قرآن و در شعر جاهلی تقریباً مشابه است.(30)

در ایام حج (ماه‏های ذی‏قعده، ذی حجه و محرّم) انجام عمره را گناهی بزرگ می‏شمردند و بر حسب اعتقاد جاهلی، آن را بس نابخشودنی می‏دانستند.

عمره در اصل به مثابه حج اصغر بوده و اهل جاهلیت آن را ترجیحاً در ماه رجب انجام می‏دادند، اما تفاوتش با عمره در اسلام این است که در اسلام این حج را فُرادی انجام می‏دهند اما مشرکان آن را به صورت جمعی و مانند حج واجب انجام می‏دادند و نیز بسیاری آن را در ماه رجب به جای می‏آوردند. اما اسلام این حج را برای طول سال جایز دانست.(31) در عین حال که عمره رجبیه از ثواب بیشتری برخوردار است.

لذا اسلام حدود حج و عمره را مشخص‏تر ساخته و اصلاحات لازم را در آن ایجاد کرده است و آن را از ناشایستگی‏ها پیراسته و چهره ارجمند و اصیل انسان سازش را بدو بازگردانده است.

احرام
«احرام» از «اَحْرَمَ» مشتق شده و به این علت احرام نامیده شده که وظیفه حاجی است اقدام به برخی اعمال و پرهیز از برخی دیگر.

احرام نزد اعراب معنای محدودتری از احرام اسلامی داشته است. اعراب حج می‏گزاردند و حرمت و عظمت بیت را درک می‏کردند و می‏دانستند که حرم، مکه و اطراف آن است. اما میان احرام در معنای اسلامی و احرامی که نزد اعراب قبل از بعثت بوده، تفاوتی وجود دارد.

احرام در اسلام شروط و آداب و اهدافی دارد که قبل از نزول قرآن وجود نداشته است؛ از جمله روایت شده که اعراب جاهلیت وقتی حج را به جای می‏آوردند، آنگاه که داخل حرم می‏شدند، لباس‏هایشان را کنده و تا مدتی که در حرم بودند، نمی‏پوشیدند، که این عادت را خداوند حرام کرد.(32)

به‏طور کلی جاهلیان را با توجه به چگونگی برگزاری حج می‏توان به سه دسته تقسیم کرد:

1 ـ حُمس2 ـ حِلَّه3 ـ طُلس

1 ـ حُمس: در میان اعراب، قریش خود را برتر از دیگران می‏دانستند و به جهت سکونت در مکه می‏گفتند: «نحن أهل الحرم، فلیس ینبغی لنا أن نخرج من الحرم و لایُعظّم غیرها کما نعظمها، نحن الحُمس».(33)

حُمسیان در انجام حج عادات خاصی داشتند؛ از جمله این‏که در هنگام قصد حج، از در خانه خارج نمی‏شدند، بلکه از سوراخ‏هایی که در پشت بام خانه‏هایشان درست کرده بودند، بیرون می‏آمدند و به هنگام بازگشت نیز از آن‏ها داخل می‏شدند که قرآن کریم از این عمل نهی کرد:

وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها... .(34)

«و نیکوکاری بدان نیست‏که از پشت دیوار به‏خانه درآیید چه، این‏کار ناشایسته است و نیکویی آن‏است که پارسا باشید و به هر کار از راه آن وارد شوید.»

دیگر از عادات حُمس این بود که کعبه را برهنه طواف می‏کردند؛ زیرا می‏ترسیدند لباس‏هایشان آلوده باشد و نیز بر هرکس که نخستین بار به طواف کعبه می‏آمد، الزام کرده بودند که در لباس اهل حرم؛ یعنی اهل حمس طواف کنند و اگر لباس نیافت، برهنه طواف کند.(35)

قرآن طواف برهنه را در هر صورتی منع کرد و بر قریش و دیگران لباس را واجب اعلام نمود. گروهی از مفسّران در تفسیر آیه 31 اعراف گفته‏اند: این آیه در ارتباط با افرادی نازل شده است که کعبه را برهنه طواف می‏کردند:

یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ...» .(36)

«ای بنی‏آدم، زینت‏های خود را در هر مسجدی بر خود برگیرید...».

هرچند علاّمه طباطبایی رحمه‏الله درتفسیرآیه، آرایش وزینت را، آرایش معنوی می‏داند، اما برخی از مفسّران بر این اعتقادندکه این آیه درخصوص برهنه طواف کردن کعبه نازل شده و اعراب را تشویق به پوشیدن لباس و اتخاذ زینت به هنگام طواف می‏نماید.(37)

2 ـ حِلَّه: قبایلی که خارج از حرم بودند و در حلّ می‏زیستند، به حلّه معروف بودند. اختلاف این دسته با حمسیان در این بوده که با لباس، مناسک به جای می‏آوردند. پس از فراغت از مناسک، چون داخل کعبه می‏شدند، کفش و لباس خود را صدقه داده و برای طواف از حمسیان لباس کرایه می‏کردند.(38)

3 ـ طُلس: درباره طلس گفته‏اند که اینان، یمنیان اهالی حضرموت و عک و عجیب و ایادبن نزارند و در وجه تسمیه آنان گفته‏اند: چون از مکان‏های دور می‏آمدند و در حالی‏که غبار راه برآن‏ها نشسته بود به طواف خانه می‏پرداختند، بدین نام خوانده شدند.(39)

اینان، در احرام و پوشیدن لباس و دخول به خانه چون اهل حمس عمل می‏کردند.(40)

تلبیه
«تلبیه» لبیک گفتن و اجابت دعوت و فرمان خداست. آنان که از شهر و دیارِ دور و نزدیک خود حرکت کرده و آماده انجام مناسک حج شده‏اند، در آغاز اعمال حج با جملات مخصوصی این لبیک را ادا می‏کنند.

حج جاهلیان با تلبیه همراه بوده است، لیکن در این مورد هم با آمیزه‏ای از شرک و در تلبیه‏شان این شرک کاملاً پدیدار است؛ بدین صورت که عالمان هر قبیله به هنگام طواف بر گِرد بت خود گشته و تلبیه را ادا می‏کردند و آنگاه هر قبیله نزد بت خود می‏رفت و بر آن نماز می‏خواند.(41) با توجه به این مطلب به نظر می‏رسد که تلبیه هریک از آنها برحسب قوم و قبیله‏شان متفاوت بوده و در متون تاریخی برای هر کدام از قبایل، تلبیه مخصوصی ذکر گردیده است. نمونه‏ای از این تلبیه‏ها را که بیشتر برای محرم مشرکین ذکر کرده‏اند، می‏آوریم:

«لَبَّیْکَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ ، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ اِلاّ شَرِیکٌ هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ ما مَلَکَ» .(42)

تلبیه از شعائری است که اسلام آن را ابقا کرده و اما صیغه‏اش را تغییر داد و همان صیغه‏ای را که خاص حج ابراهیم علیه‏السلام بوده پذیرفته است بدین صورت:

«لَبَّیْکَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ ، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْک، لا شَرِیکَ لَکَ...»(43)

چنان‏که روشن است، تلبیه جاهلی آلوده به شرک است. آنان تأکید می‏ورزند که اِله شریکی ندارد، مگر شریکی که خود برگزیده باشد. این شعار از همان اندیشه جاهلی سرچشمه می‏گرفت که اللّه‏ را به عنوان خدای ایمان باور داشتند و او را فراتر از آن می‏دانستند که در وهم آید و در اختیار انسان باشد. کعبه را نیز از آن او می‏دانستند. از این روی، خود را در آستانه بت‏ها به زمین می‏افکندند، چون بت را واسطه رسیدن به خدا تلقّی می‏کردند و بر این باور بودند که این امر با اعتقاد به خدا منافاتی ندارد و شریک‏هایی هستند که خدا خود پذیرفته است.

وقوف در عرفات
از بزرگ‏ترین روزهای حج، روز وقوف در عرفات بوده که در نهم ذی‏حجه انجام می‏گرفت و تمام کسانی که به حج آمده بودند درعرفات جمع می‏شدند. این مراسم به همین‏گونه پس از بعثت نیز جاری شد.(44)

هر قبیله در عرفات، موقف خاص خود را داشت که بعدها با وحدت صفوف حاجیان در اسلام باعث شد تا اسامی آن موضع از یاد برود. هر چند که بسیاری از مفسّران بر این اعتقادند که حج اکبر در آیه:

وَ أَذانٌ مِنَ اللّه‏ِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ اْلأَکْبَرِ أَنَّ اللّه‏َ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ...» .(45)

«و در بزرگ‏ترین روز حج، خدا و رسولش به مردم اعلام می‏دارند که بعد از این، خدا و رسولش از مشرکان بیزارند.»

روز عرفه است و خداوند با این آیه مراسم روز عرفه را تأکید فرموده است؛ از جمله، از ابن عباس، طاووس، عمر، عثمان، مجاهد، عطاء، سعید بن مسیب، ابن زبیر، ابو حنیفه و شافعی نقل شده که روز عرفه را روز حج اکبر می‏دانند.(46) نیز ابن ابی‏حاتم و ابن مردویه، از ابن مقرم و او از قول رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده‏اند که: «پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از ظهر عرفه برای مردم سخن گفت و خطاب به آنان فرمود: امروز، روز حج اکبر است».(47)

لیکن کثرت روایات موجود در مورد این‏که روز حج اکبر، روز عید قربان است، شکی باقی نمی‏گذارد و اکثر قریب به اتفاق مفسّران نیز عید قربان را به عنوان حج اکبر به رسمیت می‏شناسند؛ از جمله: سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن می‏نویسد:

«هر چند در تعریف روز حج اکبر و این‏که آیا روز عرفه است یا عید قربان، اختلاف نظر وجود دارد، اما قول درست‏تر آن است که روز عید قربان باشد.»(48)

تفاسیر دیگر نیز(49) این قول را صحیح‏تر می‏دانند. طبری پس از بررسی اقوال مختلف می‏گوید:

«برترین و صحیح‏ترین آن‏ها نزد ما، گفتار کسانی است که می‏گویند: یوم‏الحجّ الأکبر، روز عید قربان است؛ زیرا اخبار فراوانی از گروهی از صحابه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده که می‏گوید: علی‏بن ابی‏طالب علیه‏السلام در روز عید قربان آیات برائت را برای مردم قرائت کرد. علاوه بر آن، روایات متعددی از رسول‏خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ذکر شده است که روز عید قربان را به عنوان روز حج اکبر معرفی می‏کند.»(50)

پس این احتمال که حج اکبر روز عرفه باشد، منتفی است. این بحث را بدین جهت آوردیم که به اهمیت روز عرفه اشارتی کرده باشیم و این‏که از مناسک جاهلیان، وقوف در عرفات در روز نهم ذی حجه بوده که از عرفه به سوی مزدلفه می‏رفتند ـ مزدلفه جایی است میان راه عرفه و منا ـ که حجاج شب را در آنجا می‏گذراندند.(51)

انتقال سریع از عرفه به مزدلفه را «افاضه» یا اجازه می‏گفتند و کسانی بودند که پیشاپیش ، آنان را هدایت می‏کردند.

بنا بر قول ابن عباس، پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این انتقال، مردم را از حرکتِ شتابان منع کرد و دستور حرکت آرام را صادر فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَیْسَ بِالاْءِعْجالِ».(52)

«ای مردم! سفارش می‏کنم با آرامش حرکت کنید، نیکی در شتاب نیست.»

پس از آن، همه در مزدلفه جمع می‏شدند و شب را در آنجا به دعا و تلبیه به سر می‏بردند و از آنجا راهی منا می‏شدند.(53)

ذبــح
«ذبح» یا «نحر» از سنت‏های زیبا و شگفت مراسم حج است. در قرآن کریم به این سنت اشاراتی روشن شده است و دلالت دارد بر این‏که قربانی کردن از امور رایج در میان مشرکان بوده و اسلام نیز آن را تأیید کرده است.

در قرآن، سخن از «هدی» است و هدی حیوانی است که قربانی می‏شود؛ از جمله عادات این مراسم، بستن گوسفند قربانی بوده که به آن «قلائد» می‏گفتند.(54)

جَعَلَ اللّه‏ُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ... .(55)

«خداوند خانه کعبه را خانه حرام قرار داده برای نگهبانی و نیز ماه حرام را حرمت داد و نیز هدی و قلائد (قربانی نشانه دار و بی‏نشان) قرار داد...».

علاّمه طباطبایی در تفسیر این آیه می‏نویسد:

«هدی شتر و گاو و گوسفندی است که برای قربانی حج می‏برند و قلائد به معنای نعل و امثال آن است که به گردن شتر قربانی می‏بندند تا معلوم باشد حیوان مال حج است و کسی متعرض آن نشود.»(56)

این سنت هم آغشته به شرک بوده؛ زیرا آن‏ها قربانی‏هایشان را نزد بت‏ها و اصنام انجام می‏دادند و در هنگام حج به یاد آن‏ها بودند.(57)

در این مورد هم قرآن کریم ضمن تأکید بر مسأله ذبح، موارد ناپسند آن را اصلاح کرده است.

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللّه‏ِ لَکُمْ فِیها خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّه‏ِ عَلَیْها صَوافَّ... .(58)

شتران فربه را از شعائر حج مقرر کردیم که در آن قربانی، شما را خیر و صلاح است. پس هنگام ذبح آن شتران تا بر پا ایستاده نام خدا را یاد کنید.»

«بُدْن» عبارت است از شتران چاق و یا گاوی که چون در راه خدا قربانی می‏شود، از شعائر شمرده شده است.(59) مراد از بردن نام خدا، یاد کردن خدا به هنگام ذبح و نحر شتر است. و این مطلب توصیه‏ای به مشرکین است که گوسفند و شتر خود را در راه بت‏ها قربانی می‏ساختند.(60)

رمی جمرات
«جمرات» نام سه محل در منا است که به ترتیب از سمت منا رو به مکه، به محلّ اول «جمره اولی» و به دومی «جمره وسطی» و به آخری «جمره عقبه» گویند.

در ارتباط با سابقه تاریخی رمی جمرات، نظریات مختلف وجود دارد.

برخی از روایات، سابقه این عمل را تا زمان حضرت آدم علیه‏السلام و برخی دیگر پیشینه آن را تا ابراهیم علیه‏السلام می‏رسانند.

گروه نخست از روایات، رمی جمرات را یاد آور مناسکی می‏دانند که خداوند به وسیله انجام آن‏ها، توبه حضرت آدم علیه‏السلام را پذیرفت.(61)

گروه دوم از روایات، خود بر سه دسته است: 1 ـ رمی جمرات را از تعالیم جبرئیل به ابراهیم علیه‏السلام هنگام آموزش مناسک حج(62) می‏دانند 2 ـ ظهور شیطان بر ابراهیم علیه‏السلام و سنگ انداختن ابراهیم علیه‏السلام (63) به او است 3 ـ پرتاب سنگ‏ها از جانب ابراهیم علیه‏السلام به قدح قربانی(64) را یاد می‏آورد و آغاز پیدایش این عمل معرفی می‏کنند.

از اسناد و شواهد تاریخی در عصر جاهلیت استفاده می‏شود: در مراسم حجی که پیش از ظهور اسلام در میان بت پرستان جزیرة العرب برگزار می‏شد، رمی جمره نیز جزئی از اعمال حج بوده و از محل جمرات به نام «جمار» یاد می‏شده است.

ابن هشام در حوادث عصر جاهلیت می‏نویسد:

غوث‏بن مرو پس از او فرزندانش متولی کوچ حاجیان از عرفات به مشعر و منا و از منا به مکه بودند. روز کوچ از منا که رمی رسید، می‏بایست یکی از این متولّیان ابتدا خود رمی جمره کند و سپس به حجاج اجازه رمی دهد. کسانی که شتاب داشتند که رمی جمره کرده و زودتر به سمت مکه حرکت کنند، به وی می‏گفتند: برخیز و سنگ بزن تا ما نیز سنگ بزنیم. او می‏گفت: نه، به خدا سوگند، دست نگهدارید تا ظهر شود. وقتی که ظهر می‏شد، بر می‏خاست و سنگ می‏زد و مردم نیز با او سنگ می‏زدند.(65)

اینها همه گواهی می‏دهد که رمی جمار در عصر جاهلیت، جزئی از مناسک حج بوده و در اسلام نیز باقی مانده است. بر اساس گفته محمد عزة دروزه(66)، آیه زیر به رمی جمرات اشاره کرده است:

وَ اذْکُرُوا اللّه‏َ فِی أَیّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقی وَ اتَّقُوا اللّه‏َ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ .(67)

«خدا را یاد کنید به ذکر تکبیر بعد از نماز، در چند روز معین (ایام تشریق در منا و عرفات) باکی نیست که روز حرکت از منا را مقدم یا مؤخر بدارد و آن که از گناه پرهیزکار بوده باکی بر او نیست. از خدا بترسید و بدانید که به سوی او بازخواهید گشت.»

در بیشتر تفاسیر(68) منظور از «ایام معدودات»، ایام تشریق؛ یعنی یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی حجه است و هیچ یک از این تفاسیر مطلبی در مورد رمی جمرات مطرح نکرده‏اند، لیکن می‏توان با توجه به تطابق زمانی این ایام با ایام رمی جمرات چنین حدس زد که این آیه مربوط به رمی جمرات باشد.

حلق و تقصیر
سرتراشی (حلق) و کوتاه کردن مقداری از موی سر و یا گرفتن ناخن (تقصیر) در حجّ تمتع و عمره، از عباداتی است که مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر خالق توانا و متعال است. سابقه این عمل به حضرت آدم علیه‏السلام می‏رسد؛ چنانکه امام محمد باقر علیه‏السلام فرمود: «خدای سبحان جبرئیل را به همراه یاقوتی از بهشت فرستاده، آن‏گاه سر آدم علیه‏السلام توسط خود او و یا جبرئیل تراشیده شد».(69)

حلق، این سنت الهی، در دوران جاهلیت هم به جا آورده می‏شد و معتمرین نیز گاه عمره خود را به جای می‏آوردند، سرشان را نیز می‏تراشیدند. شواهد تاریخی نیز بر این مطلب دلالت می‏کند:

مراسم حج پس از عرفه و مزدلفه و نحر هدی و رمی جمار پایان می‏یافت و در واقع شامگاه دهم ذی حجه، اینان از مراسم حج فارغ شده بودند. تنها باید طواف به‏جای بیاورند و آنگاه به دیار خود بازگردند.

حال نوبت به مراسم حلق و تقصیر می‏رسد. قبل از آنکه وارد مواقف شوند، تلبیه می‏کردند. عمل تلبیه عبارت بود از آن‏که حاجی مقداری از گیاه خطمی و آس و سدر را با کمی کتیرا به هم می‏آمیخت و آن را در میان موهای سرش می‏نهاد و این برای آن بود که از مرتب کردن مو و کشتن شپش خودداری کنند. البته باید یادآور شد که عمل حلق و تقصیر تنها در منا انجام نمی‏شد، بلکه اوس و خزرج و هرکس از عرب یثرب و غیر یثرب که به روش آنان عمل می‏کردند، این کار را انجام می‏دادند و کسانی که در مواقف حاضر می‏شدند ولی حلق نمی‏کردند، چون از حج خارج می‏شدند، پیش مناة آمده و حلق می‏کردند. آنان حج را جز به این عمل، کامل نمی‏دانستند.(70)

از حادثه تاریخیِ زیر نیز می‏توان به وجود این مسأله به عنوان سنّت جاری و قطعی بهره گرفت:

در سریه عبداللّه‏بن جحش اسدی، او با همراهان خویش در قریه نحله فرود آمدند و برای کسب آگاهی از کاروان قریش، که حامل مویز و پوست و دیگر کالاهای تجارتی بوده، به کمین نشستند. روز آخر رجب بودکه کاروان رسید. رجال قریش که از دیدن مسلمانان بیمناک شدند، با مشاهده عکاشة بن محصن که سر تراشیده بود، آسوده خاطر شده و به همدیگر گفتند: اینان‏برای انجام‏عمره آمده‏اند و از ایشان خطری متوجه ما نخواهد شد.(71)

قرآن‏کریم‏سرتراشی‏درحج‏راعلامت‏ایمان‏میهمانان‏خانه‏خداذکر کرده و می‏فرماید:

لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّه‏ُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُوءُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ...» .(72)

«شما مؤمنان، البته به مسجدالحرام با دل ایمن وارد شوید و سرها بتراشید و اعمال تقصیر احرام را بی‏ترس و هراس به جای آرید.»

طواف
از واجبات وارکان حج، طواف بیت‏اللّه‏ الحرام است که آیات زیر بدان اشارت دارد:

...وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ... .(73)

«خانه مرا برای طواف حاجیان ونمازگزاران و رکوع وسجده‏کنندگان پاک‏دار.»

و نیز آیه:

ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ .(74)

«پس بازگو تا مناسک حج و حلق و تقصیر به جای آرند و به هر نذر و عهدی که در حج کردند وفا کنند و طواف کعبه را گرد خانه عتیق به جای آرند.»

از متن آیه نخست استفاده می‏شود که این مسأله پیش از بعثت نیز جاری و ساری بوده است. به‏طور قطع می‏توان گفت که این مراسم از قبل از بعثت به اسلام منتقل شده است.(75)

البته سابقه طواف به هزاران سال قبل از هبوط آدم علیه‏السلام به زمین، باز می‏گردد. فرشتگان از ناحیه رذم از آدم استقبال کرده و به او گفتند: ما ده هزار سال پیش از تو، در این خانه حج گزاردیم. آدم پرسید: شما هنگام طواف چه می‏گویید؟ گفتند: می‏گوییم: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ».(76)

اما به نقل از ابن عباس، نخستین کسی که در زمین بنیان خانه کعبه را نهاد و در آن نماز گزارد و بر آن طواف کرد، آدم علیه‏السلام بود.(77)

پس از مرگ حضرت آدم علیه‏السلام ، پیامبران دیگر نیز حج گزاردند، چنانکه مجاهد گفته است: هفتاد و پنج پیامبر حج گزارده، طواف کردند.(78) از جمله پیامبرانِ طواف کننده، حضرت ابراهیم علیه‏السلام است که چون از ساختن بیت‏الحرام فراغت یافت، جبرئیل پیش آمد و گفت: هفت بار به کعبه طواف کن و او همراه اسماعیل علیه‏السلام هفت دور طواف کرد و در هر دور، هر دو به تمام گوشه‏های کعبه دست می‏کشیدند و چون هفت دور تمام شد، هر دو پشت مقام ابراهیم علیه‏السلام دو رکعت نماز گزاردند.(79)

در دوران جاهلیت نیز مراسم حج و طواف خانه خدا همچنان پا بر جا بود، لیکن همانند برخی شعائر طواف جاهلی آمیخته با شرک بود. آن‏ها علاوه بر طواف خانه، بر گرد بت نیز طواف می‏کردند. در این مورد نیز اسلام ضمن تأکید بر امر مهم طواف، سنت‏های غلط موجود را اصلاح کرد.

سعی بین صفا و مروه
صفا و مروه از نشانه‏های دین خدا و سعی میان آن دو یکی از ارکان حج بیت‏اللّه‏ الحرام است. پیشینه تاریخی کوه‏های صفا و مروه به قبل از هبوط حضرت آدم علیه‏السلام به زمین می‏رسد.

امام صادق علیه‏السلام در مورد نامگذاری این دو کوه فرموده‏اند:

«صفا را به این دلیل صفا نامیدند که آدم برگزیده (صفی) بر آن فرود آمد. پس برای این کوه نامی از اسم آدم برگزید. خداوند می‏فرماید: ...إِنَّ اللّه‏َ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً... حوّا نیز بر مروه فرود آمد و چون زن بود، پس نامی از مرأة برای این کوه برگزیدند.(80) لیکن شهرت این دو کوه از زمان حضرت ابراهیم علیه‏السلام به بعد است. آنگاه که آن حضرت با هاجر و اسماعیل به مکه آمد، آنان را در کنار حجره جای داد و خود به شام بازگشت.»

این ماجرا در کتاب اخبار مکه از زبان عبداللّه‏ بن عباس چنین آمده است:

«چون میان مادر اسماعیل و ساره، همسر دیگر ابراهیم علیه‏السلام کدورت پیش آمد، اسماعیل را که کودک شیرخواری بود و مادرش را همراه خود به مکه آورد. هاجر مشک آبی داشت که از آن می‏نوشید و به کودک خود شیر می‏داد و هیچگونه زاد وتوشه‏ای همراه نداشت.»

سعیدبن جیبر گفته است: ابن عباس در حالی که به نقطه‏ای میان زمزم و صفا اشاره می‏کرد، چنین ادامه داد که:

«ابراهیم علیه‏السلام آن دو را کنار خاربنی که بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار داشت، نشاند و سپس خود سوار بر مرکب شد و به بیرون مکه حرکت کرد. مادر اسماعیل از پی او حرکت نمود تا به منطقه کداء او را دنبال کرد. سپس پرسید او و پسرش رابه چه کسی وا می‏گذارد؟ ابراهیم علیه‏السلام فرمود: به خدای عزّوجلّ می‏سپارم. مادر اسماعیل گفت: خشنود و راضی هستم و در حالی‏که کودک را در آغوش داشت برگشت و زیر آن خاربن نشست و کودکش را کنار خویش نهاد و مشک آب خود را آویخت و از آن می‏آشامید و کودک را شیر می‏داد تا آن‏که آب مشک تمام شد و شیر پستان او هم خشکید. کودک سخت گرسنه شد و به خود می‏پیچید. مادر بیم کرد که اسماعیل بمیرد و اندوهگین شد و با خود گفت چه بهتر که از پیش او بروم تا شاهد مرگ او نباشم.

مادر اسماعیل بالای کره صفا رفت که به اطراف مشرف شود، به این امید که شاید در صحرا کسی را ببیند و سپس به کوه مروه نگریست و گفت: خوب است میان دو کوه آمد و شد کنم تا اگر کودک بمیرد شاهد مرگ او نباشم و هفت بار میان دو کوه آمد و شد کرد.»

ابن عباس گفته است: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: به همین جهت سعی میان صفا و مروه معمول شد و مردم میان آن سعی می‏کنند.

«مادر برگشت و کودک خود را به همان حال دید که بر خود می‏پیچید، ناگاه صدایی شنید، نگریست و کسی را ندید. گفت: صدای تو را شنیدم اگر خیری پیش تو هست، مرا یاری کن و به فریادم رس. در این هنگام جبرئیل بر او آشکار شد. مادر اسماعیل از پی او به راه افتاد و جبرئیل با پای خود به چاه زمزم کوفت و از همان‏جا آب بر روی زمین آشکار شد.»

ابن عباس می‏افزاید پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: مادر اسماعیل مقداری خاک و شن بر گرد آن ریخت که مبادا پیش از آنکه مشک را بیاورد و از آب پر کند، آب به زمین فرو شود و نیز فرمودند: اگر مادر اسماعیل چنان نمی‏کرد، چشمه روانی می‏شد.

مادر اسماعیل مشک خود را آورده، آب برداشت و آشامید و پستانش پر از شیر شد و پسرش را شیر داد.»(81)

ابن عباس گوید: نخستین کسی که میان صفا و مروه دوید، مادر اسماعیل بود و به‏دنبال هفت مرتبه آمد و شد میان صفا و مروه، این عمل سنت شد و نخستین بار ابراهیم خلیل علیه‏السلام همراه با فرزندش اسماعیل علیه‏السلام این سنت الهی را انجام دادند. به دنبال ابراهیم علیه‏السلام ، پیامبران دیگر نیز پس از انجام طواف و خواندن نماز پشت مقام، به سعی آمده، سعی صفا و مروه می‏کردند.

در دوره جاهلی نیز سعی میان صفا و مروه یکی از مناسک حج بوده است که هفت بار سعی را انجام می‏دادند، با این تفاوت که میان دو صنم «اساف» و «نائله» انجام می‏گرفت و حالت اصلی خود را از دست داده بود. داستان عبرت‏آموز آن را ازرقی به نقل از محمد بن اسحاق اینگونه نقل کرده است:

چون جُرهمیان در منطقه حرم طغیان و سرکشی کردند، مردی از ایشان با زنی وارد کعبه شد و با او در آمیخت و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف پسر بغاء بود و نام زن نائله دختر ذئب. آن دو مجسمه را از کعبه بیرون آوردند، یکی را در کوه صفا و دیگری را در کوه مروه نهادند و منظور اصلی، آن بود که مردم عبرت بگیرند و از چنان کارهایی خودداری کنند و ببینند بر سر آن دو چه آمده است! این وضعیت ادامه داشت تا اینکه اندک اندک هر کس به صفا و مروه می‏رفت، به آن دو مجسمه دست می‏کشید و این دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمدند و مورد پرستش واقع شدند. تا آنکه روز فتح مکه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آن را همراه با بت‏های دیگر شکست.(82)

پس از بعثت، برخی از یاران پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گمان می‏کردند با وجود بت‏ها روی کوه صفا و مروه، موحّدان باید سعی را ترک کنند، لیکن خداوند با فرستادن وحی، به آنان آموخت که حضور خود را در سعی حفظ نموده، رفته رفته زمینه را برای نابودی بت و بت پرستی فراهم سازند:

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه‏ِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللّه‏َ شاکِرٌ عَلِیمٌ .(83)

«سعی صفا و مروه از شعائر دین است. پس هرکس که حج خانه کند یا اعمال مخصوص عمره به جای آورد، باکی بر او نیست که سعی صفا و مروه را نیز به‏جای آورد و هرکس به راه خیر و نیکی بشتابد، خدا پاداش وی را خواهد داد که او به همه امور خلق عالِم است.»

وقتی این آیه نازل شد، این شبهه را که «با بودن بت‏ها دیگر نباید میان صفا و مروه سعی کرد» از بین برد و نیز به اهمیت صفا و مروه اشاره نموده و آن را از شعار دین خدا برشمرد. پس به همین دلیل، سعی صفا و مروه از ارکان حج است و اگر عمداً ترک شود حج باطل است.

تحریم صید در حال احرام
از جمله عادات جاهلیان، تحریم صید در حال احرام است که آیات قرآن بدان اشاره کرده و مسلمانان را از احلال صید نهی نمود. روح این آیات نشانگر این است که این مسأله تأکیدی است بر تقلیدی که پیش از اسلام بوده است:(84)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّه‏َ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ .(85)

«ای اهل ایمان، به عهد و پیمان خود وفا کنید و بدانید که بهائم زبان بسته برای شما حلال گردید، جز آنچه بعدا برایتان تلاوت خواهد شد، جز آن صیدی که در حال احرام بر شما حلال نیست. همانا خدا به هر چه بخواهد حکم کند.»

و در ادامه همین سوره می‏فرماید:

...وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا... ؛ «آنگاه‏که از احرام بیرون شدید، صید کنید.»

البته دلیل حرمت صید در دوره جاهلی، در اصل به همان احترام ویژه‏ای که جاهلیان برای کعبه قائل بودند، بر می‏گردد. اقوام جاهلی در مقابل کعبه، کوچکی و تواضع می‏کردند و کعبه را بزرگ می‏داشتند و از ساختن خانه پیرامون کعبه و یا وارد شدن با حالت جنابت خودداری می‏کردند و هنگام روز در کنار آن باقی می‏ماندند و شب هنگام از حرم خارج می‏شدند. لذا با این احترام فوق‏العاده که برای کعبه قائل بودند، به خود اجازه نمی‏دادند که در آن مکان، در حالت احرام، صید کنند.


پاورقي ها:
1 . بقره : 194
2 . المیزان فی تفسیر القران، علامه محمد حسین طباطبایی، ج2، چاپ اعلمی، 1393، ص 63
3 . توبه : 5
4 . توبه : 36
5 . همان، ج 2، ص 252
6 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابو علی فضل‏بن حسن طبرسی، ج5، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1406، ص38 ؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ابو جعفر محدبن حسن طبرسی، ج5، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‏تا، ص214
7 . المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی، ج6، چاپ ششم، دارالعلم للملایین، بیروت، 1970، ص199
8 . علل الشرایع، ابو جعفر محمد بن ابن بابویه قمی (صدوق)، چاپ دوم، دار احیاء لتراث العربی، بیروت، 1966، ص 407
9 . الفروع من الکافی، ابو جعفر بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، ج4، چاپ سوم، دار صعب بیروت، 1410، ص 214
10 . الأصنام، ابو منذر هشام بن محمد کلبی، ترجمه محمد رضا جلالی نائینی، نشر نو، تهران، 1363،ص9
11 . حج : 26 ـ 28
12 . روح المعانی، محمود شکری آلوسی بغدادی، ج7، چاپ چهارم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405، صص141 ـ 143 و نیز روح البیان، اسماعیل حقی بروسری، ج6، چاپ هفتم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1405، صص 23 ـ 25 ؛ المیزان، ج14، صص 366 ـ 369 ؛ التبیان، ج7، صص 308 ـ 310
13 . بقره : 125 ـ 126
14 . روح البیان، ج 1، ص 227، مجمع البیان، ج 1، ص 264، التبیان، ج 1، ص 456، المیزان، ج 1، ص 280
15 . عنکبوت : 97
16 . المیزان، ج 16، ص 150
17 . آل عمران : 97
18 . بقره : 191
19 . همان، ج 15، ص 403 و نیز رک: التبیان، ج 8، ص 125
20 . بقره : 144
21 . التبیان، ج2، ص10 و نیز مجمع البیان، ج1، ص417
22 . بقره : 149 ـ 150
23 . المیزان، ج1، ص328
24 . لسان العرب، جمال الدین محمد بن مکرم ابن منظور، ج3، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405، ص52، ماده «حج».
25 . التطور الدلالی بین لغة الشعر الجاهلی و لغة القرآن الکریم، عودة خلیل ابو عوده، چاپ اول، مکتبة المنار، اردن، بی‏تا، صص 229 ـ 231 با تلخیص.
26 . ادیان العرب قبل الإسلام، داود جرجس داود، المدرسة الجامعیه للدراسات و النشر و التوزیع، 1403، ص195
27 . السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، المکتبة العلمیه، بیروت، صص 23 ـ 25
28 . المفصل فی تاریخ العرب، ج6، ص348
29 . لسان العرب، ج9، ص323
30 . التطوّر الدلالی بین لغة الشعر الجاهلی و لغة القرآن الکریم، صص232 ـ 234 با تلخیص.
31 . المفصل، ج 6، ص 391
32 . التطوّر الدلالی، صص 239 ـ 240
33 . السیرة النبویه، ج 1، ص 199
34 . بقره : 189
35 . السیرة النبویه، ج1، ص199
36 . اعراف : 31
37 . التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 386، مجمع البیان، ج 4، ص 512
38 . المحبره محمد بن حبیب بن امیه بن عمرو هاشمی بغدادی، دائرة المعارف العثمانیة، 1361، ص 180
39 . الوثنیة فیالأدب‏الجاهلی، عبدالغنی زیتونی، دارالعلم للملایین، بیروت،بی‏تا، ص308
40 . المحبر، ص181
41 . اخبار مکه، ابو الولید ازرعی، ج 1، تحقیق رشدی صالح، چاپ سوم، دار الاندلس للطباعة و النشر، بیروت، 1969، ص 195
42 . الاصنام، ص 7
43 . المفصل، ج 6، ص 375
44 . عصر النبی، صص 321 ـ 322
45 . توبه : 3
46 . الجامع لأحکام القرآن، ابو عبداللّه‏ محمدبن احمدبن احمد انصاری قرطبی، ج 8، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‏تا، ص 69
47 . التفسیر الکبیرة، امام فخر رازی، ج5، چاپ‏سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‏تا، ص 221
48 . فی‏ضلال‏القرآن، سید قطب، ج4، چاپ اول، دارالشرق، بیروت، 1400 ه . .، ص136
49 . تفسیر مراغی، احمد بن مصطفی مراغی، ج 1، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ص 55، تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج 10، چاپ ارم، دار المعرفة للطباعة و النشر، بیروت، بی‏تا، ص 153
50 . جامع البیان فی تفسیر القرآن، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، ج 6، دار المعرفة، بیروت، بی‏تا، ص 75
51 . المفصل، ج 6، ص 380
52 . صحیح، ابوعبداللّه‏ محمد بن اسماعیل بخاری نجفی، ج2، دار ابن کثیر، بیروت، بی‏تا، ص601، حدیث 1587
53 . المفصل، ج 6، ص 380
54 . عصر النبی، ص 333
55 . مائده : 97
56 . المیزان، ج 6، ص 141
57 . المفصل، ج 6، ص 196
58 . حج : 36
59 . المیزان، ج 6، ص 141
60 . همان، ج 4، ص 376
61 . علل الشرایع، ص 423
62 . اخبار مکه، ج1، ص99
63 . همان، ص 71
64 . ترجمه تفسیر طبری، تصحیح حبیب یغمایی، ج 6، چاپخانه دولتی ایران، 1343 ش، صص 1541 ـ 1542
65 . السیرة النبویة، ج 1، صص 119 ـ 120
66 . عصر النبی، ص326
67 . بقره : 203
68 . التبیان، ج 2، ص 175 ؛ مجمع البیان، ص387 ؛ المیزان، ج2، ص82
69 . فروع کافی، ج 4، ص 195
70 . الاصنام، ص 14
71 . السیرة النبویه، ج2، ص253
72 . فتح : 27
73 . حج : 26
74 . حج : 29
75 . عصر النبی، ص328
76 . اخبار مکه، ج1، ص44
77 . همان، ج1، ص45
78 . همان، ص69
79 . همان، ص67
80 . بحارالأنوار، ج96، چاپ دوم، موسسة‏الوفاء، بیروت،1404، ص43
81 . اخبار مکه، ج1، صص 54 ـ 55
82 . همان، صص122 ـ 123
83 . بقره : 158
84 . الدر المنشور فی تفسیر المأثور، جلال الدین سیوطی، ج1، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، 1400، ص159
85 . مائده : 1


منبع: ماهنامه ميقات حج، بهار 1382، شماره 43