پیش از بیان چگونگی برگزاری حج در دوران جاهلی و موضع اسلام در مورد آن، اندکی
در باره ماههای حرام توضیح میدهیم:
در فرهنگ جاهلی به ماههای حرام توجه ویژهای میشده است. این امر بهگونهای
با حج نیز پیوند داشته است.
آنچه از آیات قرآن به دست میآید، این ماهها در زندگی اجتماعی اعراب تأثیر
زیادی داشته؛ زیرا جنگها و غارتها در این ماهها متوقف میشد و مردم برای
مدتی هم که شده، فارغ از نبرد میآسودند. از آیات و روایات فراوان میتوان
دریافت که حرمت ماههای حرام در دوره جاهلی و پیش از بعثت، سنتی رایج و معمول
بوده است. در قرآن کریم آمده است:
الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ
اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ وَ
اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ .(1)
«ماههای حرام را در مقابل ماههای حرام قرار دهید که (اگر حرمت آن را نگه
نداشته و با شما به ستیز بپردازند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید). پس
هرکه به جور و ستمکاری به شما دست دراز کند، او را به مقاومت از پای درآورید،
به قدر ستمی که به شما رسیده (به عدل با ظلم کافران مقابله کنید) و از خدا
بترسید که خدا با پرهیزکاران است.»
مفسّران از این آیه چنین برداشت کردهاند که: «حُرُمات» جمع حرمت است و چیزی
است که احترام آن لازم و اهانت به آن جایز نیست؛ مانند ماههای حرام و
مسجدالحرام. بنابراین، معنای آیه این است که اگر مشرکان حرمتها را هتک کردند و
در ماه حرام با مؤمنان جنگیدند یا در حرم و مسجد الحرام به جنگ پرداختند، بر
مؤمنان جایز است که در مقام کارزار برآیند و این عمل ایشان موجب هتک حرمت
نمیشود.(2)
از این بیان به وضوح پیداست که ماههای حرام پیشتر نیز حرام بوده است و مردم به
آن ماهها حرمت نهاده و در آن ایام از جنگ دست میکشیدند.
فَإِذَا انْسَلَخَ اْلأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ
وَجَدْتُمُوهُمْ... .(3)
«پس چون ماههای حرام درگذشت آنگاه مشرکان را هر جا بیابید به قتل برسانید.»
و از همه مهمتر، آیه زیر است که اشاره به تعداد ماهها، از آغاز خلقت میکند:
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ
اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ
حُرُمٌ...».(4)
«همانا عدد ماههای سال نزد خدا در کتاب الهی دوازده ماه است، از آن روزی که
خدا آسمان و زمین را بیافرید و از آن ماهها، چهار ماه ماههای حرام خواهد بود
(نزد بیشتر مفسّران چهار ماه ذی قعده و ذی حجه، محرم و رجب).»
علامه طباطبایی در تفسیر آیه فوق نوشتهاند:
«اینکه فرمود: «عِدَّةَ الشُّهُورِ» ناظر به ماههای قمری است و دلیل این مطلب
آن است که بعد از آن فرمودهاند: «مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» و این معنا ضروری
و مورد اتفاق است که اسلام از ماههای دوازدهگانه، چهار ماه قمریِ «ذیقعده»،
«ذیحجه»، «محرّم» و «رجب» را حرام دانسته است. ثانیاً: فرموده: «عِنْدَ
اللّهِ» و نیز فرموده: «...فِی کِتابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ
اْلأَرْضَ...»، همه این قیدها دلالت میکند که عدّه نامبرده در آیه، عدّهای
است که هیچ تغییر و اختلافی در آن نیست؛ چون نزد خدا و در کتاب خدا دوازده
است.»(5)
«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ» یعنی در حکم تقدیر خداوندی، تعداد
ماههای سال، دوازده تا است و مسلمانان نیز باید به خاطر توافق با این عدد، این
تعداد را مراعات کنند.»(6)
اما در میان ماههای دیگر، ماه رجب به دلیل کثرت قربانیهایی که در آن ماه برای
اصنام انجام میشد، از ماههایی است که حرمت به خصوصی در دوره جاهلیت برای آن
قائل بودند و از ماههای حرامی است که قتال در آن حرام بوده و ذبح در این ماه
«ترجیِب» نامیده میشد.(7)
حـج
حج به همین شکل که امروز برگزار میشود و در قالب و بافت و مناسک متداول
و مرسوم آن، از پیشینهای کهن و طولانی برخوردار است، قدمتی که به سالهای قبل
از خلقت آدم علیهالسلام میرسد؛ چنانکه به شهادت روایتی از امام صادق
علیهالسلام ، سابقه حج، به سه هزار سال پیش از آدم میرسد.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: جبرئیل به آدم علیهالسلام فرمود:
«هَنِیئاً لَکَ یَا آدَمُ لَقَدْ طُفْتُ بِهَذَا الْبَیْتِ قَبْلَکَ ثَلاثَةَ
آلافِ سَنَةٍ»(8)
«گوارا باد بر تو ای آدم! بخشوده شدی، من این خانه را سه هزار سال پیش از تو
طواف کردم.»
لذا نخستین حاجی از اهل آسمان، جبرئیل و از اهل زمین آدم بوده است و از امام
باقر علیهالسلام نیز روایت است که: «وَ إِنَّ آدَمَ لَفِی حَرَمِ اللَّهِ
عَزَّ وَ جَلَّ».(9)
بعد از آدم علیهالسلام نوبت به حج پیامبران دیگر میرسد که همگی حجگزار
بودهاند. در زمان حضرت ابراهیم علیهالسلام ، خداوند به ایشان فرمان داد به
اتفاق همسرش به مکه بیاید و خانه را تجدید بنا کرده، اعلام حج عمومی نماید.
ابراهیم نیز چنین کرد.
پس از ابراهیم نیز سنت حج پیوسته رایج بوده و تقدیس، تکریم و زیارت بیت امتداد
داشته است.
پس از زمان ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام ، در دوره جاهلی نیز حجّ خانه، با
اختلاط به مراسم جاهلی امتداد داشت و مردمان از اطراف و اکناف جهان؛ بهویژه از
جزیرةالعرب به زیارت و حجّ خانه خدا میرفتند و حجاج بیگانه در آن ایام،
احترام و اطعام میشدند، هر چند در واقع حج دوره جاهلی با آمیزهای از بت پرستی
همراه بوده است.
هشام کلبی در کتاب الأصنام خود این مطلب را به زیبایی بیان میکند که:
«در میان اهل جاهلیت بازماندههایی از رسوم عصر ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام
بر جای بود که از آن پیروی میکردند؛ مانند تعظیم و طواف کعبه و حج و عمره و
وقوف در عرفه و مزدلفه و قربانی شتران و تهلیل و تلبیه در حج و عمره، البته با
افزودن اموری که از آن نبود.»(10)
اسلام با برخوردی زیبا مواردی را که پسندیده بود، پذیرفته و برخی از موارد را
تصحیح کرده و مواردی را نیز نپذیرفته است. اکنون به بررسی مقام و موقعیت کعبه و
بیتالحرام قبل از اسلام میپردازیم، آنگاه مواردی از مسائل مربوط به حج را
بررسی میکنیم:
منافع دنیایی و آخرتی
حرم و کعبه از دیرباز مورد احترام ویژه بوده است و جاهلیان حرمت خاصی
برای آن قائل بودند. به این نکته در خلال آیاتی از قرآن میتوان پی برد. آنان
به کعبه حرمت مینهادند و از فواید عظیم مادی، معنوی و اجتماعی حج بهرهمند
میشدند؛ چنانکه آیات زیر به این مسأله اشاره دارد:
وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِءِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی
شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ
السُّجُودِ * وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی
کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ * لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ
لَهُمْ وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ فِی أَیّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلی ما
رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ اْلأَنْعامِ فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا
الْبائِسَ الْفَقِیرَ .(11)
«و یاد آور ای رسول، که ما ابراهیم را در آن بیت حرام تمکین دادیم تا با من هیچ
انبازی نگیرد و به او وحی کردیم که خانه مرا برای طواف حاجیان و نمازگزاران و
رکوع و سجده کنندگان (از لوث بتان) پاک و پاکیزه دارد و مردم را به ادای مناسک
حج اعلام کن تا مردم پیاده و سواره از هر راه دور به سوی تو گرد آیند. تا در
آنجا منافع بسیار برای خود فراهم ببینند و نام خدا را در ایامی معین یاد کنند
که ما آنها را از حیوانات بهایم روزی دادیم تا از آن تناول کرده و فقیران
بیچاره را نیز طعام دهند.
در این آیات، مراد از «خانه» کعبه است و «قائمین» به شهادت آیه، کسانی هستند که
خود را برای عبادت خدا و نماز به رنج و تعب میاندازند. و «رکّع» نیز جمع
«راکع» و «سجود» جمع ساجد است.
تبوئه خدای تعالی بدین معناست که خدای تعالی آن بیت را مرجعی برای عبادت قرار
دهد تا عبادت کنندگان در آنجا گرد آیند؛ یعنی وحی به ابراهیم علیهالسلام که تو
این مکان را مرجعی برای عبادتم قرار ده و خانهام را برای طواف کنندگان و
ساجدان و نمازگزاران تطهیر کن؛ یعنی آن را آنچنان پاک کن که طبع هرکس اقتضایش
را دارد و مردم را به حج فراخوان تا گرد هم آیند و از منافع آن بهرهمند گردند؛
«لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ...».
«منافع» در اینجا، مطلق ذکر شده است تا شامل منافع دنیوی و اخروی گردد و پیداست
که وقتی اقوام و ملل مختلفی از مناطق متعدد با آداب و رسوم متفاوت در یکجا جمع
آیند و همدیگر را شناخته و دانستند که کلمه همه واحده است و معبود همه یکی است
و وجهه همه کعبه است. این اتحاد روحی آنها به اتحاد جسمی و تشابه درعمل
میانجامد و به یاری هم شتافته و در حل مشکلات یکدیگر میکوشند. آنگاه مسائل
تجاری پیش میآید که مقصود منافع دنیوی است و نیز منافع اخروی که وجود انواع
تقرّبها به سوی اوست.(12)
حرم امن
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً وَ
اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ
إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ
الرُّکَّعِ السُّجُودِ * وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً
آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ... .(13)
«به یاد آور زمانی را که کعبه را خانه امن و مرجع دینی گرداندیم و امر شد که
مقام ابراهیم را جایگاه پرستش خدا قرار بدهد و پیمان گرفتم از ابراهیم و فرزندش
اسماعیل که حرم خدا را از لوث بت بپردازید و از هر پلیدی پاکیزه دارید، برای
آنکه اهل ایمان به طواف و اعتکاف در حرم بیایند و در آن نماز و طاعت خدا به جای
آورند و چون ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این شهر را جای امن گردان و روزی اهلش
را فراوان گردان.»
منظور این است که دعای ابراهیم را در مورد اینکه «این شهر را بلد امن گردان»،
اجابت کردیم.
«بلد امین» محلّی است که اهل آن در امنیت به سر برند. از ابن عباس در معنای آیه
چنین آمده است که: محلّ امن، محلّی است که پرندهای صید نمیگردد و درختش قطع
نمیشود.
از حضرت امام صادق علیهالسلام روایت شده است:
«کسی که داخل حرم امن گشته، به آنجا پناهنده شود، تا زمانی که خارج شود در امان
است و نیز پرنده تا زمانی که آنجاست اذیت و آزار نمیشود و از پیامبر
صلیاللهعلیهوآله در روز فتح مکه نقل شده که فرمودند: خداوند مکه را حرم
قرار داده از روزی که آسمانها و زمین را خلق کرده تا روزی که قیامت بهپاگردد،
این حرمت به قدرت خود باقی است و حرمت آن با دعای حضرت ابراهیم علیهالسلام
مؤکد شده است.»(14)
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ
حَوْلِهِمْ...» .(15)
«آیا کافران (اهل مکه) ندیدند که آن شهر را حرم و امان قرار دادیم، در صورتی که
از اطرافشان مردم ضعیف را به قتل و غارت میربایند.»
منظور از «حرم امن» مکه و پیرامون آن است که خداوند آن را به دعای ابراهیم
علیهالسلام مأنوس خلق گردانید. کلمه «تخطّف»، دزدیدن و قاپیدن چیزی است، چون
کار آن روزِ عرب، غارت و چپاول بوده و همواره قبایل به یکدیگر حمله میکردند.
لکن با همه این احوال شهر مکه را محترم شمرده و با ساکنین این شهر کاری
نداشتند؛(16) «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» .(17)
حرمت قتال در مسجد الحرام
«وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتّی یُقاتِلُوکُمْ
فِیهِ...» .(18)
نزدیک مسجد الحرام کارزار نکنید، تا اینکه ایشان در آنجا به پیکار شما آیند.
این آیه درگیری و جنگ در نزدیکی خانه خدا را نهی میکند؛ زیرا مادام که مشرکان
هتک حرمت آن را نکردهاند، احترام آن از جانب مسلمانان محفوظ بماند و مرجع ضمیر
«فیه» کلمه «مکان» است که «عندالمسجد» بر آن دلالت میکند و نهی است از اینکه
مسلمانان، شروع به جنگ نمایند، مگر اینکه مشرکین شروع کننده باشند.(19)
از این بیان به خوبی پیداست که مشرکین نیز برای کعبه حرمت قائل بوده و قتال در
آنجا را جایز نمیدانستند و به مسلمین نیز دستور مراعات این امر را داده است.
با مرور تاریخ عهد جاهلیت، مشاهده میشود که اقوام و طوایف، از هر سوی و مکانی
به کعبه روی میآوردند، همچنانکه والیان و خزانه داران کعبه با عطوفت و مهربانی
از آنها پذیرایی کرده و مورد اکرام خود قرار میدادند. با همه علاقهای که
اعراب جاهلی به جنگ داشتند، از قتال در مسجد الحرام خودداری میکردند و این
نشانگر حرمت بیش از حد کعبه و بیتاللّه الحرام نزد آنها بوده است که این
حرمت بعد از ظهور اسلام نیز رعایت گردید.
قبله به طرف کعبه بوده است
قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ
قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما
کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ
لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا
یَعْمَلُونَ .(20)
«ما توجه تو را به آسمان، به انتظار وحی و تغییر قبله، بنگریم و البته روی تو
را به قبلهای که بدان خشنود شوی بگردانیم. پس روی کن به طرف مسجد الحرام و شما
مسلمین نیز هر جا باشید، روی بدان جانب کنید و گروه اهل کتاب بهخوبی میدانند
که این تغییر قبله از جانب خداست، نه به دلخواه کس و خداوند از کردار ناپسند
آنها غافل نیست.»
در این آیه و آیه قبلی، خداوند مسأله تغییر قبله را توضیح داده است. نکته قابل
توجه در اینجا این است که به گفته ابن عامر قبله قرار دادن بیتالمقدس، برای
اعراب گران تمام شده است؛ «هیج قبلهای نزد اعراب محبوبتر از کعبه نبود و
معنای آیه نیز چنین است که این امر برای کسانی که هدایت نشدهاند، امر بسیار
عظیم و بزرگی است و اما برای آنان که ایمان آوردهاند، قابل قبول است».(21)
از این بیان به وضوح پیداست که اعراب قبل از بعثت، اعمال خود را به طرف کعبه
انجام میدادند و این تغییر قبله برایشان سنگین و عظیم شمرده شده است.
در ادامه آیات، مسأله تغییر قبله از بیتالمقدس به طرف کعبه، مورد بررسی قرار
گرفته و ایرادات و اشکالاتی که از طرف سفها مطرح میشود، پاسخ داده شده و در
آیات 149 و 150 به تأکید این مطلب میپردازد:
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ
إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ *
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ
حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ
عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ... .(22)
و شاید علت تکرار، فهماندن این مطلب باشد که رعایت حکم مزبور (لزوم مواجهه با
قبله) در هر جا و هر حال لازم است.(23)
مناسک حج
حج در لغت به معنای مطلق قصد است: «حَجَّ یَحِجُّ حَجّاً، قَصَدَهُ و
حَجَجْتُ فُلاناً أی قَصَدْتُهُ وَ یُقالُ رَجُلٌ مَحْجُوجٌ أی مَقْصُودٌ»(24)
لیکن این معنا اختصاص پیدا کرده به قصد امری عظیم و مهم و چون در عصر جاهلی
امری مهمتر و بزرگتر از زیارت کعبه و طواف آن نبوده و احترام و تقدیس کعبه از
زمان ابراهیم و پسرش اسماعیل علیهماالسلام مقرر شده بود، لذا حج به قصد خانه
خدا اختصاص یافته است.
هر چند بدون شک تقدیس کعبه در آن زمان با عقاید باطلی آمیخته بوده، اما شواهد
بسیاری نشان میدهد که آنها هر سال حج را برگزار میکردند، از جمله قول نابغه:
ترکتُ احتجاجَ البیتِ حتّی تظاهرتْ عَلیَّ ذنوبٌ من بعدِ ذُنوبٍ
«حج را ترک گفتم تا آنکه گناهانم یکی بعد از دیگری آشکار شد.»
از این بیت بر میآید که اعراب از حج، تکفیر گناهان را برداشت میکردهاند؛
همان مفهومیکه بعدها در فرهنگ اسلامی نیز برداشت میشد، اما مردمان زمان
جاهلیت در حجّ خود بهخدای واحد توجّه نمیکردند، بلکه توجّهشان به بتهایی بود
که میپرستیدند. لذا در این جهت اختلافی میان مفهوم حج در اسلام و مفهوم جاهلیِ
آن وجود دارد، اگر چه در هر دو حالت توجّه مراد باشد. حج در اسلام عبادت خدای
یکتا است که در حجّ جاهلی لحاظ نیست.(25)
پس از پایان یافتن بنای کعبه، خداوند به حضرت ابراهیم علیهالسلام امر کرد که
اعلام حج کند و بدینسان مکّه محلّ حج مردم گردید و اعراب، چه اعراب حجاز یا
خارج از حجاز، در کعبه حج میگزاردند و پیرامون خانه را طواف کرده و آن را
تقدیس نموده، به آن قسم میخوردند.
زهیر بن ابی سلمی گفته است:
فأقْسَمتُ بِالْبیت الذی طافَ حولَه رجالٌ بنو من قریش وجُرهَم
«قسم خوردم بهخانهای کهپیرامونش را مردانی از قریش وجرهم طواف کردند.»
اعراب در جاهلیت به طواف کعبه میپرداختند و از اطراف جزیرةالعرب در مکه جمع
میشدند و پادشاهان حمیر و کنده و لخم، مانند بسیاری از دیگر؛ چون هندوها و
فارسها حج را به جای میآوردند.(26)
داستان زیر که در سیره ابن هشام نقل شده، علاوه بر آنکه احترام کعبه را نشان
میدهد، دلالت دارد بر این که در جاهلیت مناسک حج به همین صورت امروزی انجام
میشده است:
«تُبَّع و قوم او بت پرست بودند، در راه خود به یمن، به جانب مکه رهسپار شدند.
چون به میان عسفان و امج رسیدند، عدهای از قبیله هذیل بن مُدْرکةبن إلیاسبن
مضربن نزاربن معد آمدند و به او گفتند: پادشاها! آیا میخواهی تو را به خانهای
پر از گنج و ثروت، که پادشاهان پیشین از آن بیاطلاع بودهاند، راهنمایی کنیم؟
خانهای که در آن لؤلؤ و زبرجد و یاقوت و زر و سیم فراوان موجود است؟ گفت: آری.
گفتند: این خانه در مکه است که پرستشگاه مردم آن دیار است و در کنار آن نماز
میگزارند.»
البته مقصود هذلی از گفتن این سخنان آن بود که تبّع را از این راه به هلاکت
رسانند، زیرا میدانستند که هرکس قصد تخریب خانه خدا و یا ظلم و تجاوز در کنار
آن را داشته باشد، هلاک میگردد.
ملک چون در صدد بر آمد که به آن خانه یورش برد، برای مشورت، در پس دو دانشمند
یهودی فرستاد و از آنان نظر خواست و پرسید: آیا این خانه و این مطالب حقیقت
دارد یا نه؟
آن دو دانشمند یهودی گفتند: این قوم جز هلاک تو و سپاهیان تو منظوری ندارند؛
زیرا ما جز این خانه، خانه دیگری را سراغ نداریم که خداوند آن را در زمین برای
خود اختیار فرموده باشد و اگر بخواهی آنچه اینان گفتهاند انجام دهی، خود و
تمام همراهانت، نابود خواهید شد.
تبّع پرسید: در این صورت اگر بخواهم نزد آن خانه رویم چه کنم؟ چگونه رفتاری
داشته باشم؟ گفتند: همانسان کن که مردم آنجا عمل میکنند. پیرامون آن خانه را
طواف کن و تعظیم و تکریم به جای آر، موی سر را بتراش و تا در آن آستانی، کوچکی
و تواضع کن تا آنکه از مکه خارج شوی.
گفت: پس چرا شما خود چنین نمیکنید؟ گفتند: به خدا سوگند، این خانه، خانه پدر
ما ابراهیم علیهالسلام است و چنان است که به تو گفتیم و آگاهت کردیم، اما اهل
آنجا به وسیله بتهایی که میپرستند و پیرامون آن خانه نصب کردهاند و نیز به
وسیله خونهایی که بر زمین ریختهاند، بین ما و آن خانه حایل شدهاند. آنان
مشرکند.
ملک دریافت که آن دو دانشمند یهودی جز خیراندیشی منظوری ندارند، گفته آنان را
تصدیق کرد و پندشان را پذیرفت. پس دستور داد آن چند نفر هذلی را حاضر کرده، دست
و پایشان را قطع کنند. آنگاه وارد مکه شد و خانه را طواف کرد و قربانی نمود و
سر را تراشید و چنان که گفتهاند شش روز در مکه بماند و هر روز گوسفند یا شتر
میکشت و اهل مکه را اطعام مینمود و با عسل پذیرایی میکرد.
شبی در خواب دید که بر خانه کعبه جامهای پوشیده است. از این رو دستور داد از
لیف خرما خانه کعبه را پوشاندند. باز در خواب به او القا شد که کعبه را با
پارچهای بپوشاند. پس بیت را با حصیر نخل پوشاند. مجدداً در خواب دید که با
پوششی بهتر از آن، آنجا را پوشانده است. آنگاه با چادر و جامهای خطدار که از
پارچههای بافت یمن بود پوشانید.
چنانکه گویند: تبّع نخستین کسی است که کعبه را با جامه پوشانید و به والیانش که
از قبیله جرهم بودند، سفارش کرد که کعبه را پاکیزه نگاه دارند و از نزدیک شدن
خون و مردار و کهنه آلوده به خون حیض زنان حائض به حرم جلوگیری کنند و برای آن
خانه، در و کلیدی ساخت. این ماجرا مربوط به هفتصد سال پیش از اسلام است.(27) و
آنچه از این ماجرا بر میآید، این است که کعبه از زمانهای پیشتر از ظهور
اسلام مورد احترام بوده است و همگان به تقدیس و اکرام آن میپرداختند و دیگر
اینکه مراسم حج شامل طواف و قربانی و نماز و غیره، در همان زمانها انجام
میگرفته است. منتها آنچه مسلم است و حتی در خلال این ماجرا بدان اشاره رفته
است، این است که جاهلیان این مراسم را آغشته به بت پرستی و شرک ساخته بودند.
ماهیکه حج در آن برگزار میشد، از ماههای دیگر متمایز بوده و معروف به ذیحجه
بود؛ یعنی ماه حج که این اسم در منابع قدیمی ذکر گردیده است.(28)
عمره
«عمره» در لغت از «اعتمار» و به معنای زیارت است.(29)
اعتمار در فرهنگ و شعر جاهلی به معنای زیارت بیت الحرام است و در مفهوم اسلامی
نیز عمره شبیه به حج است و زیارت و طواف کعبه را شامل میشود. اما سنت نبوی
میان عمره و حج در مناسک و زمان آن تفاوت قائل شده و مناسک عمره کمتر از حج است
و نیز عمره در تمام ایامِ سال امکانپذیر است، اما حج وقت محدود و معینی دارد.
لذا مفهوم عمره در قرآن و در شعر جاهلی تقریباً مشابه است.(30)
در ایام حج (ماههای ذیقعده، ذی حجه و محرّم) انجام عمره را گناهی بزرگ
میشمردند و بر حسب اعتقاد جاهلی، آن را بس نابخشودنی میدانستند.
عمره در اصل به مثابه حج اصغر بوده و اهل جاهلیت آن را ترجیحاً در ماه رجب
انجام میدادند، اما تفاوتش با عمره در اسلام این است که در اسلام این حج را
فُرادی انجام میدهند اما مشرکان آن را به صورت جمعی و مانند حج واجب انجام
میدادند و نیز بسیاری آن را در ماه رجب به جای میآوردند. اما اسلام این حج را
برای طول سال جایز دانست.(31) در عین حال که عمره رجبیه از ثواب بیشتری
برخوردار است.
لذا اسلام حدود حج و عمره را مشخصتر ساخته و اصلاحات لازم را در آن ایجاد کرده
است و آن را از ناشایستگیها پیراسته و چهره ارجمند و اصیل انسان سازش را بدو
بازگردانده است.
احرام
«احرام» از «اَحْرَمَ» مشتق شده و به این علت احرام نامیده شده که وظیفه
حاجی است اقدام به برخی اعمال و پرهیز از برخی دیگر.
احرام نزد اعراب معنای محدودتری از احرام اسلامی داشته است. اعراب حج
میگزاردند و حرمت و عظمت بیت را درک میکردند و میدانستند که حرم، مکه و
اطراف آن است. اما میان احرام در معنای اسلامی و احرامی که نزد اعراب قبل از
بعثت بوده، تفاوتی وجود دارد.
احرام در اسلام شروط و آداب و اهدافی دارد که قبل از نزول قرآن وجود نداشته
است؛ از جمله روایت شده که اعراب جاهلیت وقتی حج را به جای میآوردند، آنگاه که
داخل حرم میشدند، لباسهایشان را کنده و تا مدتی که در حرم بودند،
نمیپوشیدند، که این عادت را خداوند حرام کرد.(32)
بهطور کلی جاهلیان را با توجه به چگونگی برگزاری حج میتوان به سه دسته تقسیم
کرد:
1 ـ حُمس2 ـ حِلَّه3 ـ طُلس
1 ـ حُمس: در میان اعراب، قریش خود را برتر از دیگران میدانستند و به جهت
سکونت در مکه میگفتند: «نحن أهل الحرم، فلیس ینبغی لنا أن نخرج من الحرم و
لایُعظّم غیرها کما نعظمها، نحن الحُمس».(33)
حُمسیان در انجام حج عادات خاصی داشتند؛ از جمله اینکه در هنگام قصد حج، از در
خانه خارج نمیشدند، بلکه از سوراخهایی که در پشت بام خانههایشان درست کرده
بودند، بیرون میآمدند و به هنگام بازگشت نیز از آنها داخل میشدند که قرآن
کریم از این عمل نهی کرد:
وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ
الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها... .(34)
«و نیکوکاری بدان نیستکه از پشت دیوار بهخانه درآیید چه، اینکار ناشایسته
است و نیکویی آناست که پارسا باشید و به هر کار از راه آن وارد شوید.»
دیگر از عادات حُمس این بود که کعبه را برهنه طواف میکردند؛ زیرا میترسیدند
لباسهایشان آلوده باشد و نیز بر هرکس که نخستین بار به طواف کعبه میآمد،
الزام کرده بودند که در لباس اهل حرم؛ یعنی اهل حمس طواف کنند و اگر لباس
نیافت، برهنه طواف کند.(35)
قرآن طواف برهنه را در هر صورتی منع کرد و بر قریش و دیگران لباس را واجب اعلام
نمود. گروهی از مفسّران در تفسیر آیه 31 اعراف گفتهاند: این آیه در ارتباط با
افرادی نازل شده است که کعبه را برهنه طواف میکردند:
یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ...» .(36)
«ای بنیآدم، زینتهای خود را در هر مسجدی بر خود برگیرید...».
هرچند علاّمه طباطبایی رحمهالله درتفسیرآیه، آرایش وزینت را، آرایش معنوی
میداند، اما برخی از مفسّران بر این اعتقادندکه این آیه درخصوص برهنه طواف
کردن کعبه نازل شده و اعراب را تشویق به پوشیدن لباس و اتخاذ زینت به هنگام
طواف مینماید.(37)
2 ـ حِلَّه: قبایلی که خارج از حرم بودند و در حلّ میزیستند، به حلّه معروف
بودند. اختلاف این دسته با حمسیان در این بوده که با لباس، مناسک به جای
میآوردند. پس از فراغت از مناسک، چون داخل کعبه میشدند، کفش و لباس خود را
صدقه داده و برای طواف از حمسیان لباس کرایه میکردند.(38)
3 ـ طُلس: درباره طلس گفتهاند که اینان، یمنیان اهالی حضرموت و عک و عجیب و
ایادبن نزارند و در وجه تسمیه آنان گفتهاند: چون از مکانهای دور میآمدند و
در حالیکه غبار راه برآنها نشسته بود به طواف خانه میپرداختند، بدین نام
خوانده شدند.(39)
اینان، در احرام و پوشیدن لباس و دخول به خانه چون اهل حمس عمل میکردند.(40)
تلبیه
«تلبیه» لبیک گفتن و اجابت دعوت و فرمان خداست. آنان که از شهر و دیارِ
دور و نزدیک خود حرکت کرده و آماده انجام مناسک حج شدهاند، در آغاز اعمال حج
با جملات مخصوصی این لبیک را ادا میکنند.
حج جاهلیان با تلبیه همراه بوده است، لیکن در این مورد هم با آمیزهای از شرک و
در تلبیهشان این شرک کاملاً پدیدار است؛ بدین صورت که عالمان هر قبیله به
هنگام طواف بر گِرد بت خود گشته و تلبیه را ادا میکردند و آنگاه هر قبیله نزد
بت خود میرفت و بر آن نماز میخواند.(41) با توجه به این مطلب به نظر میرسد
که تلبیه هریک از آنها برحسب قوم و قبیلهشان متفاوت بوده و در متون تاریخی
برای هر کدام از قبایل، تلبیه مخصوصی ذکر گردیده است. نمونهای از این تلبیهها
را که بیشتر برای محرم مشرکین ذکر کردهاند، میآوریم:
«لَبَّیْکَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ ، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ
اِلاّ شَرِیکٌ هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ ما مَلَکَ» .(42)
تلبیه از شعائری است که اسلام آن را ابقا کرده و اما صیغهاش را تغییر داد و
همان صیغهای را که خاص حج ابراهیم علیهالسلام بوده پذیرفته است بدین صورت:
«لَبَّیْکَ ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ ، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ
إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْک، لا شَرِیکَ لَکَ...»(43)
چنانکه روشن است، تلبیه جاهلی آلوده به شرک است. آنان تأکید میورزند که اِله
شریکی ندارد، مگر شریکی که خود برگزیده باشد. این شعار از همان اندیشه جاهلی
سرچشمه میگرفت که اللّه را به عنوان خدای ایمان باور داشتند و او را فراتر از
آن میدانستند که در وهم آید و در اختیار انسان باشد. کعبه را نیز از آن او
میدانستند. از این روی، خود را در آستانه بتها به زمین میافکندند، چون بت را
واسطه رسیدن به خدا تلقّی میکردند و بر این باور بودند که این امر با اعتقاد
به خدا منافاتی ندارد و شریکهایی هستند که خدا خود پذیرفته است.
وقوف در عرفات
از بزرگترین روزهای حج، روز وقوف در عرفات بوده که در نهم ذیحجه انجام
میگرفت و تمام کسانی که به حج آمده بودند درعرفات جمع میشدند. این مراسم به
همینگونه پس از بعثت نیز جاری شد.(44)
هر قبیله در عرفات، موقف خاص خود را داشت که بعدها با وحدت صفوف حاجیان در
اسلام باعث شد تا اسامی آن موضع از یاد برود. هر چند که بسیاری از مفسّران بر
این اعتقادند که حج اکبر در آیه:
وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ
اْلأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ...» .(45)
«و در بزرگترین روز حج، خدا و رسولش به مردم اعلام میدارند که بعد از این،
خدا و رسولش از مشرکان بیزارند.»
روز عرفه است و خداوند با این آیه مراسم روز عرفه را تأکید فرموده است؛ از
جمله، از ابن عباس، طاووس، عمر، عثمان، مجاهد، عطاء، سعید بن مسیب، ابن زبیر،
ابو حنیفه و شافعی نقل شده که روز عرفه را روز حج اکبر میدانند.(46) نیز ابن
ابیحاتم و ابن مردویه، از ابن مقرم و او از قول رسول خدا صلیاللهعلیهوآله
آوردهاند که: «پیامبر صلیاللهعلیهوآله بعد از ظهر عرفه برای مردم سخن گفت
و خطاب به آنان فرمود: امروز، روز حج اکبر است».(47)
لیکن کثرت روایات موجود در مورد اینکه روز حج اکبر، روز عید قربان است، شکی
باقی نمیگذارد و اکثر قریب به اتفاق مفسّران نیز عید قربان را به عنوان حج
اکبر به رسمیت میشناسند؛ از جمله: سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن مینویسد:
«هر چند در تعریف روز حج اکبر و اینکه آیا روز عرفه است یا عید قربان، اختلاف
نظر وجود دارد، اما قول درستتر آن است که روز عید قربان باشد.»(48)
تفاسیر دیگر نیز(49) این قول را صحیحتر میدانند. طبری پس از بررسی اقوال
مختلف میگوید:
«برترین و صحیحترین آنها نزد ما، گفتار کسانی است که میگویند: یومالحجّ
الأکبر، روز عید قربان است؛ زیرا اخبار فراوانی از گروهی از صحابه رسول خدا
صلیاللهعلیهوآله روایت شده که میگوید: علیبن ابیطالب علیهالسلام در روز
عید قربان آیات برائت را برای مردم قرائت کرد. علاوه بر آن، روایات متعددی از
رسولخدا صلیاللهعلیهوآله ذکر شده است که روز عید قربان را به عنوان روز حج
اکبر معرفی میکند.»(50)
پس این احتمال که حج اکبر روز عرفه باشد، منتفی است. این بحث را بدین جهت
آوردیم که به اهمیت روز عرفه اشارتی کرده باشیم و اینکه از مناسک جاهلیان،
وقوف در عرفات در روز نهم ذی حجه بوده که از عرفه به سوی مزدلفه میرفتند ـ
مزدلفه جایی است میان راه عرفه و منا ـ که حجاج شب را در آنجا میگذراندند.(51)
انتقال سریع از عرفه به مزدلفه را «افاضه» یا اجازه میگفتند و کسانی بودند که
پیشاپیش ، آنان را هدایت میکردند.
بنا بر قول ابن عباس، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در این انتقال، مردم را
از حرکتِ شتابان منع کرد و دستور حرکت آرام را صادر فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ عَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ فَإِنَّ الْبِرَّ لَیْسَ
بِالاْءِعْجالِ».(52)
«ای مردم! سفارش میکنم با آرامش حرکت کنید، نیکی در شتاب نیست.»
پس از آن، همه در مزدلفه جمع میشدند و شب را در آنجا به دعا و تلبیه به سر
میبردند و از آنجا راهی منا میشدند.(53)
ذبــح
«ذبح» یا «نحر» از سنتهای زیبا و شگفت مراسم حج است. در قرآن کریم به
این سنت اشاراتی روشن شده است و دلالت دارد بر اینکه قربانی کردن از امور رایج
در میان مشرکان بوده و اسلام نیز آن را تأیید کرده است.
در قرآن، سخن از «هدی» است و هدی حیوانی است که قربانی میشود؛ از جمله عادات
این مراسم، بستن گوسفند قربانی بوده که به آن «قلائد» میگفتند.(54)
جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنّاسِ وَ الشَّهْرَ
الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ... .(55)
«خداوند خانه کعبه را خانه حرام قرار داده برای نگهبانی و نیز ماه حرام را حرمت
داد و نیز هدی و قلائد (قربانی نشانه دار و بینشان) قرار داد...».
علاّمه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد:
«هدی شتر و گاو و گوسفندی است که برای قربانی حج میبرند و قلائد به معنای نعل
و امثال آن است که به گردن شتر قربانی میبندند تا معلوم باشد حیوان مال حج است
و کسی متعرض آن نشود.»(56)
این سنت هم آغشته به شرک بوده؛ زیرا آنها قربانیهایشان را نزد بتها و اصنام
انجام میدادند و در هنگام حج به یاد آنها بودند.(57)
در این مورد هم قرآن کریم ضمن تأکید بر مسأله ذبح، موارد ناپسند آن را اصلاح
کرده است.
وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ لَکُمْ فِیها خَیْرٌ
فَاذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْها صَوافَّ... .(58)
شتران فربه را از شعائر حج مقرر کردیم که در آن قربانی، شما را خیر و صلاح است.
پس هنگام ذبح آن شتران تا بر پا ایستاده نام خدا را یاد کنید.»
«بُدْن» عبارت است از شتران چاق و یا گاوی که چون در راه خدا قربانی میشود، از
شعائر شمرده شده است.(59) مراد از بردن نام خدا، یاد کردن خدا به هنگام ذبح و
نحر شتر است. و این مطلب توصیهای به مشرکین است که گوسفند و شتر خود را در راه
بتها قربانی میساختند.(60)
رمی جمرات
«جمرات» نام سه محل در منا است که به ترتیب از سمت منا رو به مکه، به
محلّ اول «جمره اولی» و به دومی «جمره وسطی» و به آخری «جمره عقبه» گویند.
در ارتباط با سابقه تاریخی رمی جمرات، نظریات مختلف وجود دارد.
برخی از روایات، سابقه این عمل را تا زمان حضرت آدم علیهالسلام و برخی دیگر
پیشینه آن را تا ابراهیم علیهالسلام میرسانند.
گروه نخست از روایات، رمی جمرات را یاد آور مناسکی میدانند که خداوند به وسیله
انجام آنها، توبه حضرت آدم علیهالسلام را پذیرفت.(61)
گروه دوم از روایات، خود بر سه دسته است: 1 ـ رمی جمرات را از تعالیم جبرئیل به
ابراهیم علیهالسلام هنگام آموزش مناسک حج(62) میدانند 2 ـ ظهور شیطان بر
ابراهیم علیهالسلام و سنگ انداختن ابراهیم علیهالسلام (63) به او است 3 ـ
پرتاب سنگها از جانب ابراهیم علیهالسلام به قدح قربانی(64) را یاد میآورد و
آغاز پیدایش این عمل معرفی میکنند.
از اسناد و شواهد تاریخی در عصر جاهلیت استفاده میشود: در مراسم حجی که پیش از
ظهور اسلام در میان بت پرستان جزیرة العرب برگزار میشد، رمی جمره نیز جزئی از
اعمال حج بوده و از محل جمرات به نام «جمار» یاد میشده است.
ابن هشام در حوادث عصر جاهلیت مینویسد:
غوثبن مرو پس از او فرزندانش متولی کوچ حاجیان از عرفات به مشعر و منا و از
منا به مکه بودند. روز کوچ از منا که رمی رسید، میبایست یکی از این متولّیان
ابتدا خود رمی جمره کند و سپس به حجاج اجازه رمی دهد. کسانی که شتاب داشتند که
رمی جمره کرده و زودتر به سمت مکه حرکت کنند، به وی میگفتند: برخیز و سنگ بزن
تا ما نیز سنگ بزنیم. او میگفت: نه، به خدا سوگند، دست نگهدارید تا ظهر شود.
وقتی که ظهر میشد، بر میخاست و سنگ میزد و مردم نیز با او سنگ میزدند.(65)
اینها همه گواهی میدهد که رمی جمار در عصر جاهلیت، جزئی از مناسک حج بوده و در
اسلام نیز باقی مانده است. بر اساس گفته محمد عزة دروزه(66)، آیه زیر به رمی
جمرات اشاره کرده است:
وَ اذْکُرُوا اللّهَ فِی أَیّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ
فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقی وَ
اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ .(67)
«خدا را یاد کنید به ذکر تکبیر بعد از نماز، در چند روز معین (ایام تشریق در
منا و عرفات) باکی نیست که روز حرکت از منا را مقدم یا مؤخر بدارد و آن که از
گناه پرهیزکار بوده باکی بر او نیست. از خدا بترسید و بدانید که به سوی او
بازخواهید گشت.»
در بیشتر تفاسیر(68) منظور از «ایام معدودات»، ایام تشریق؛ یعنی یازدهم،
دوازدهم و سیزدهم ذی حجه است و هیچ یک از این تفاسیر مطلبی در مورد رمی جمرات
مطرح نکردهاند، لیکن میتوان با توجه به تطابق زمانی این ایام با ایام رمی
جمرات چنین حدس زد که این آیه مربوط به رمی جمرات باشد.
حلق و تقصیر
سرتراشی (حلق) و کوتاه کردن مقداری از موی سر و یا گرفتن ناخن (تقصیر)
در حجّ تمتع و عمره، از عباداتی است که مظهر و نشانه خضوع و خشوع بنده در برابر
خالق توانا و متعال است. سابقه این عمل به حضرت آدم علیهالسلام میرسد؛ چنانکه
امام محمد باقر علیهالسلام فرمود: «خدای سبحان جبرئیل را به همراه یاقوتی از
بهشت فرستاده، آنگاه سر آدم علیهالسلام توسط خود او و یا جبرئیل تراشیده
شد».(69)
حلق، این سنت الهی، در دوران جاهلیت هم به جا آورده میشد و معتمرین نیز گاه
عمره خود را به جای میآوردند، سرشان را نیز میتراشیدند. شواهد تاریخی نیز بر
این مطلب دلالت میکند:
مراسم حج پس از عرفه و مزدلفه و نحر هدی و رمی جمار پایان مییافت و در واقع
شامگاه دهم ذی حجه، اینان از مراسم حج فارغ شده بودند. تنها باید طواف بهجای
بیاورند و آنگاه به دیار خود بازگردند.
حال نوبت به مراسم حلق و تقصیر میرسد. قبل از آنکه وارد مواقف شوند، تلبیه
میکردند. عمل تلبیه عبارت بود از آنکه حاجی مقداری از گیاه خطمی و آس و سدر
را با کمی کتیرا به هم میآمیخت و آن را در میان موهای سرش مینهاد و این برای
آن بود که از مرتب کردن مو و کشتن شپش خودداری کنند. البته باید یادآور شد که
عمل حلق و تقصیر تنها در منا انجام نمیشد، بلکه اوس و خزرج و هرکس از عرب یثرب
و غیر یثرب که به روش آنان عمل میکردند، این کار را انجام میدادند و کسانی که
در مواقف حاضر میشدند ولی حلق نمیکردند، چون از حج خارج میشدند، پیش مناة
آمده و حلق میکردند. آنان حج را جز به این عمل، کامل نمیدانستند.(70)
از حادثه تاریخیِ زیر نیز میتوان به وجود این مسأله به عنوان سنّت جاری و قطعی
بهره گرفت:
در سریه عبداللّهبن جحش اسدی، او با همراهان خویش در قریه نحله فرود آمدند و
برای کسب آگاهی از کاروان قریش، که حامل مویز و پوست و دیگر کالاهای تجارتی
بوده، به کمین نشستند. روز آخر رجب بودکه کاروان رسید. رجال قریش که از دیدن
مسلمانان بیمناک شدند، با مشاهده عکاشة بن محصن که سر تراشیده بود، آسوده خاطر
شده و به همدیگر گفتند: اینانبرای انجامعمره آمدهاند و از ایشان خطری متوجه
ما نخواهد شد.(71)
قرآنکریمسرتراشیدرحجراعلامتایمانمیهمانانخانهخداذکر کرده و میفرماید:
لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ
رُوءُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ...» .(72)
«شما مؤمنان، البته به مسجدالحرام با دل ایمن وارد شوید و سرها بتراشید و اعمال
تقصیر احرام را بیترس و هراس به جای آرید.»
طواف
از واجبات وارکان حج، طواف بیتاللّه الحرام است که آیات زیر بدان
اشارت دارد:
...وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ
السُّجُودِ... .(73)
«خانه مرا برای طواف حاجیان ونمازگزاران و رکوع وسجدهکنندگان پاکدار.»
و نیز آیه:
ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا
بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ .(74)
«پس بازگو تا مناسک حج و حلق و تقصیر به جای آرند و به هر نذر و عهدی که در حج
کردند وفا کنند و طواف کعبه را گرد خانه عتیق به جای آرند.»
از متن آیه نخست استفاده میشود که این مسأله پیش از بعثت نیز جاری و ساری بوده
است. بهطور قطع میتوان گفت که این مراسم از قبل از بعثت به اسلام منتقل شده
است.(75)
البته سابقه طواف به هزاران سال قبل از هبوط آدم علیهالسلام به زمین، باز
میگردد. فرشتگان از ناحیه رذم از آدم استقبال کرده و به او گفتند: ما ده هزار
سال پیش از تو، در این خانه حج گزاردیم. آدم پرسید: شما هنگام طواف چه
میگویید؟ گفتند: میگوییم: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا
إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ».(76)
اما به نقل از ابن عباس، نخستین کسی که در زمین بنیان خانه کعبه را نهاد و در
آن نماز گزارد و بر آن طواف کرد، آدم علیهالسلام بود.(77)
پس از مرگ حضرت آدم علیهالسلام ، پیامبران دیگر نیز حج گزاردند، چنانکه مجاهد
گفته است: هفتاد و پنج پیامبر حج گزارده، طواف کردند.(78) از جمله پیامبرانِ
طواف کننده، حضرت ابراهیم علیهالسلام است که چون از ساختن بیتالحرام فراغت
یافت، جبرئیل پیش آمد و گفت: هفت بار به کعبه طواف کن و او همراه اسماعیل
علیهالسلام هفت دور طواف کرد و در هر دور، هر دو به تمام گوشههای کعبه دست
میکشیدند و چون هفت دور تمام شد، هر دو پشت مقام ابراهیم علیهالسلام دو رکعت
نماز گزاردند.(79)
در دوران جاهلیت نیز مراسم حج و طواف خانه خدا همچنان پا بر جا بود، لیکن
همانند برخی شعائر طواف جاهلی آمیخته با شرک بود. آنها علاوه بر طواف خانه، بر
گرد بت نیز طواف میکردند. در این مورد نیز اسلام ضمن تأکید بر امر مهم طواف،
سنتهای غلط موجود را اصلاح کرد.
سعی بین صفا و مروه
صفا و مروه از نشانههای دین خدا و سعی میان آن دو یکی از ارکان حج
بیتاللّه الحرام است. پیشینه تاریخی کوههای صفا و مروه به قبل از هبوط حضرت
آدم علیهالسلام به زمین میرسد.
امام صادق علیهالسلام در مورد نامگذاری این دو کوه فرمودهاند:
«صفا را به این دلیل صفا نامیدند که آدم برگزیده (صفی) بر آن فرود آمد. پس برای
این کوه نامی از اسم آدم برگزید. خداوند میفرماید: ...إِنَّ اللّهَ اصْطَفی
آدَمَ وَ نُوحاً... حوّا نیز بر مروه فرود آمد و چون زن بود، پس نامی از مرأة
برای این کوه برگزیدند.(80) لیکن شهرت این دو کوه از زمان حضرت ابراهیم
علیهالسلام به بعد است. آنگاه که آن حضرت با هاجر و اسماعیل به مکه آمد، آنان
را در کنار حجره جای داد و خود به شام بازگشت.»
این ماجرا در کتاب اخبار مکه از زبان عبداللّه بن عباس چنین آمده است:
«چون میان مادر اسماعیل و ساره، همسر دیگر ابراهیم علیهالسلام کدورت پیش آمد،
اسماعیل را که کودک شیرخواری بود و مادرش را همراه خود به مکه آورد. هاجر مشک
آبی داشت که از آن مینوشید و به کودک خود شیر میداد و هیچگونه زاد وتوشهای
همراه نداشت.»
سعیدبن جیبر گفته است: ابن عباس در حالی که به نقطهای میان زمزم و صفا اشاره
میکرد، چنین ادامه داد که:
«ابراهیم علیهالسلام آن دو را کنار خاربنی که بالاتر از منطقه چاه زمزم قرار
داشت، نشاند و سپس خود سوار بر مرکب شد و به بیرون مکه حرکت کرد. مادر اسماعیل
از پی او حرکت نمود تا به منطقه کداء او را دنبال کرد. سپس پرسید او و پسرش
رابه چه کسی وا میگذارد؟ ابراهیم علیهالسلام فرمود: به خدای عزّوجلّ
میسپارم. مادر اسماعیل گفت: خشنود و راضی هستم و در حالیکه کودک را در آغوش
داشت برگشت و زیر آن خاربن نشست و کودکش را کنار خویش نهاد و مشک آب خود را
آویخت و از آن میآشامید و کودک را شیر میداد تا آنکه آب مشک تمام شد و شیر
پستان او هم خشکید. کودک سخت گرسنه شد و به خود میپیچید. مادر بیم کرد که
اسماعیل بمیرد و اندوهگین شد و با خود گفت چه بهتر که از پیش او بروم تا شاهد
مرگ او نباشم.
مادر اسماعیل بالای کره صفا رفت که به اطراف مشرف شود، به این امید که شاید در
صحرا کسی را ببیند و سپس به کوه مروه نگریست و گفت: خوب است میان دو کوه آمد و
شد کنم تا اگر کودک بمیرد شاهد مرگ او نباشم و هفت بار میان دو کوه آمد و شد
کرد.»
ابن عباس گفته است: پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند: به همین جهت سعی میان
صفا و مروه معمول شد و مردم میان آن سعی میکنند.
«مادر برگشت و کودک خود را به همان حال دید که بر خود میپیچید، ناگاه صدایی
شنید، نگریست و کسی را ندید. گفت: صدای تو را شنیدم اگر خیری پیش تو هست، مرا
یاری کن و به فریادم رس. در این هنگام جبرئیل بر او آشکار شد. مادر اسماعیل از
پی او به راه افتاد و جبرئیل با پای خود به چاه زمزم کوفت و از همانجا آب بر
روی زمین آشکار شد.»
ابن عباس میافزاید پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند: مادر اسماعیل مقداری
خاک و شن بر گرد آن ریخت که مبادا پیش از آنکه مشک را بیاورد و از آب پر کند،
آب به زمین فرو شود و نیز فرمودند: اگر مادر اسماعیل چنان نمیکرد، چشمه روانی
میشد.
مادر اسماعیل مشک خود را آورده، آب برداشت و آشامید و پستانش پر از شیر شد و
پسرش را شیر داد.»(81)
ابن عباس گوید: نخستین کسی که میان صفا و مروه دوید، مادر اسماعیل بود و
بهدنبال هفت مرتبه آمد و شد میان صفا و مروه، این عمل سنت شد و نخستین بار
ابراهیم خلیل علیهالسلام همراه با فرزندش اسماعیل علیهالسلام این سنت الهی را
انجام دادند. به دنبال ابراهیم علیهالسلام ، پیامبران دیگر نیز پس از انجام
طواف و خواندن نماز پشت مقام، به سعی آمده، سعی صفا و مروه میکردند.
در دوره جاهلی نیز سعی میان صفا و مروه یکی از مناسک حج بوده است که هفت بار
سعی را انجام میدادند، با این تفاوت که میان دو صنم «اساف» و «نائله» انجام
میگرفت و حالت اصلی خود را از دست داده بود. داستان عبرتآموز آن را ازرقی به
نقل از محمد بن اسحاق اینگونه نقل کرده است:
چون جُرهمیان در منطقه حرم طغیان و سرکشی کردند، مردی از ایشان با زنی وارد
کعبه شد و با او در آمیخت و آن دو به صورت سنگ مسخ شدند. نام مرد اساف پسر بغاء
بود و نام زن نائله دختر ذئب. آن دو مجسمه را از کعبه بیرون آوردند، یکی را در
کوه صفا و دیگری را در کوه مروه نهادند و منظور اصلی، آن بود که مردم عبرت
بگیرند و از چنان کارهایی خودداری کنند و ببینند بر سر آن دو چه آمده است! این
وضعیت ادامه داشت تا اینکه اندک اندک هر کس به صفا و مروه میرفت، به آن دو
مجسمه دست میکشید و این دو مجسمه رفته رفته به صورت دو بت در آمدند و مورد
پرستش واقع شدند. تا آنکه روز فتح مکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن را همراه
با بتهای دیگر شکست.(82)
پس از بعثت، برخی از یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآله گمان میکردند با وجود
بتها روی کوه صفا و مروه، موحّدان باید سعی را ترک کنند، لیکن خداوند با
فرستادن وحی، به آنان آموخت که حضور خود را در سعی حفظ نموده، رفته رفته زمینه
را برای نابودی بت و بت پرستی فراهم سازند:
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ
أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ
خَیْراً فَإِنَّ اللّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ .(83)
«سعی صفا و مروه از شعائر دین است. پس هرکس که حج خانه کند یا اعمال مخصوص عمره
به جای آورد، باکی بر او نیست که سعی صفا و مروه را نیز بهجای آورد و هرکس به
راه خیر و نیکی بشتابد، خدا پاداش وی را خواهد داد که او به همه امور خلق عالِم
است.»
وقتی این آیه نازل شد، این شبهه را که «با بودن بتها دیگر نباید میان صفا و
مروه سعی کرد» از بین برد و نیز به اهمیت صفا و مروه اشاره نموده و آن را از
شعار دین خدا برشمرد. پس به همین دلیل، سعی صفا و مروه از ارکان حج است و اگر
عمداً ترک شود حج باطل است.
تحریم صید در حال احرام
از جمله عادات جاهلیان، تحریم صید در حال احرام است که آیات قرآن بدان
اشاره کرده و مسلمانان را از احلال صید نهی نمود. روح این آیات نشانگر این است
که این مسأله تأکیدی است بر تقلیدی که پیش از اسلام بوده است:(84)
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ
بَهِیمَةُ اْلأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ
وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ .(85)
«ای اهل ایمان، به عهد و پیمان خود وفا کنید و بدانید که بهائم زبان بسته برای
شما حلال گردید، جز آنچه بعدا برایتان تلاوت خواهد شد، جز آن صیدی که در حال
احرام بر شما حلال نیست. همانا خدا به هر چه بخواهد حکم کند.»
و در ادامه همین سوره میفرماید:
...وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا... ؛ «آنگاهکه از احرام بیرون شدید، صید
کنید.»
البته دلیل حرمت صید در دوره جاهلی، در اصل به همان احترام ویژهای که جاهلیان
برای کعبه قائل بودند، بر میگردد. اقوام جاهلی در مقابل کعبه، کوچکی و تواضع
میکردند و کعبه را بزرگ میداشتند و از ساختن خانه پیرامون کعبه و یا وارد شدن
با حالت جنابت خودداری میکردند و هنگام روز در کنار آن باقی میماندند و شب
هنگام از حرم خارج میشدند. لذا با این احترام فوقالعاده که برای کعبه قائل
بودند، به خود اجازه نمیدادند که در آن مکان، در حالت احرام، صید کنند.
پاورقي ها:
1 . بقره : 194
2 . المیزان فی تفسیر القران، علامه محمد حسین طباطبایی، ج2، چاپ اعلمی، 1393،
ص 63
3 . توبه : 5
4 . توبه : 36
5 . همان، ج 2، ص 252
6 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابو علی فضلبن حسن طبرسی، ج5، چاپ اول، دار
احیاء التراث العربی، بیروت، 1406، ص38 ؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ابو جعفر
محدبن حسن طبرسی، ج5، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا، ص214
7 . المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد علی، ج6، چاپ ششم، دارالعلم
للملایین، بیروت، 1970، ص199
8 . علل الشرایع، ابو جعفر محمد بن ابن بابویه قمی (صدوق)، چاپ دوم، دار احیاء
لتراث العربی، بیروت، 1966، ص 407
9 . الفروع من الکافی، ابو جعفر بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، ج4، چاپ سوم،
دار صعب بیروت، 1410، ص 214
10 . الأصنام، ابو منذر هشام بن محمد کلبی، ترجمه محمد رضا جلالی نائینی، نشر
نو، تهران، 1363،ص9
11 . حج : 26 ـ 28
12 . روح المعانی، محمود شکری آلوسی بغدادی، ج7، چاپ چهارم، دار احیاء التراث
العربی، بیروت، 1405، صص141 ـ 143 و نیز روح البیان، اسماعیل حقی بروسری، ج6،
چاپ هفتم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1405، صص 23 ـ 25 ؛ المیزان، ج14، صص
366 ـ 369 ؛ التبیان، ج7، صص 308 ـ 310
13 . بقره : 125 ـ 126
14 . روح البیان، ج 1، ص 227، مجمع البیان، ج 1، ص 264، التبیان، ج 1، ص 456،
المیزان، ج 1، ص 280
15 . عنکبوت : 97
16 . المیزان، ج 16، ص 150
17 . آل عمران : 97
18 . بقره : 191
19 . همان، ج 15، ص 403 و نیز رک: التبیان، ج 8، ص 125
20 . بقره : 144
21 . التبیان، ج2، ص10 و نیز مجمع البیان، ج1، ص417
22 . بقره : 149 ـ 150
23 . المیزان، ج1، ص328
24 . لسان العرب، جمال الدین محمد بن مکرم ابن منظور، ج3، دار احیاء التراث
العربی، بیروت، 1405، ص52، ماده «حج».
25 . التطور الدلالی بین لغة الشعر الجاهلی و لغة القرآن الکریم، عودة خلیل ابو
عوده، چاپ اول، مکتبة المنار، اردن، بیتا، صص 229 ـ 231 با تلخیص.
26 . ادیان العرب قبل الإسلام، داود جرجس داود، المدرسة الجامعیه للدراسات و
النشر و التوزیع، 1403، ص195
27 . السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، المکتبة العلمیه، بیروت، صص 23 ـ 25
28 . المفصل فی تاریخ العرب، ج6، ص348
29 . لسان العرب، ج9، ص323
30 . التطوّر الدلالی بین لغة الشعر الجاهلی و لغة القرآن الکریم، صص232 ـ 234
با تلخیص.
31 . المفصل، ج 6، ص 391
32 . التطوّر الدلالی، صص 239 ـ 240
33 . السیرة النبویه، ج 1، ص 199
34 . بقره : 189
35 . السیرة النبویه، ج1، ص199
36 . اعراف : 31
37 . التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 386، مجمع البیان، ج 4، ص 512
38 . المحبره محمد بن حبیب بن امیه بن عمرو هاشمی بغدادی، دائرة المعارف
العثمانیة، 1361، ص 180
39 . الوثنیة فیالأدبالجاهلی، عبدالغنی زیتونی، دارالعلم للملایین،
بیروت،بیتا، ص308
40 . المحبر، ص181
41 . اخبار مکه، ابو الولید ازرعی، ج 1، تحقیق رشدی صالح، چاپ سوم، دار الاندلس
للطباعة و النشر، بیروت، 1969، ص 195
42 . الاصنام، ص 7
43 . المفصل، ج 6، ص 375
44 . عصر النبی، صص 321 ـ 322
45 . توبه : 3
46 . الجامع لأحکام القرآن، ابو عبداللّه محمدبن احمدبن احمد انصاری قرطبی، ج
8، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا، ص 69
47 . التفسیر الکبیرة، امام فخر رازی، ج5، چاپسوم، دار احیاء التراث العربی،
بیروت، بیتا، ص 221
48 . فیضلالالقرآن، سید قطب، ج4، چاپ اول، دارالشرق، بیروت، 1400 ه . .، ص136
49 . تفسیر مراغی، احمد بن مصطفی مراغی، ج 1، دار احیاء التراث العربی، بیروت،
ص 55، تفسیر المنار، محمد رشید رضا، ج 10، چاپ ارم، دار المعرفة للطباعة و
النشر، بیروت، بیتا، ص 153
50 . جامع البیان فی تفسیر القرآن، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، ج 6، دار
المعرفة، بیروت، بیتا، ص 75
51 . المفصل، ج 6، ص 380
52 . صحیح، ابوعبداللّه محمد بن اسماعیل بخاری نجفی، ج2، دار ابن کثیر، بیروت،
بیتا، ص601، حدیث 1587
53 . المفصل، ج 6، ص 380
54 . عصر النبی، ص 333
55 . مائده : 97
56 . المیزان، ج 6، ص 141
57 . المفصل، ج 6، ص 196
58 . حج : 36
59 . المیزان، ج 6، ص 141
60 . همان، ج 4، ص 376
61 . علل الشرایع، ص 423
62 . اخبار مکه، ج1، ص99
63 . همان، ص 71
64 . ترجمه تفسیر طبری، تصحیح حبیب یغمایی، ج 6، چاپخانه دولتی ایران، 1343 ش،
صص 1541 ـ 1542
65 . السیرة النبویة، ج 1، صص 119 ـ 120
66 . عصر النبی، ص326
67 . بقره : 203
68 . التبیان، ج 2، ص 175 ؛ مجمع البیان، ص387 ؛ المیزان، ج2، ص82
69 . فروع کافی، ج 4، ص 195
70 . الاصنام، ص 14
71 . السیرة النبویه، ج2، ص253
72 . فتح : 27
73 . حج : 26
74 . حج : 29
75 . عصر النبی، ص328
76 . اخبار مکه، ج1، ص44
77 . همان، ج1، ص45
78 . همان، ص69
79 . همان، ص67
80 . بحارالأنوار، ج96، چاپ دوم، موسسةالوفاء، بیروت،1404، ص43
81 . اخبار مکه، ج1، صص 54 ـ 55
82 . همان، صص122 ـ 123
83 . بقره : 158
84 . الدر المنشور فی تفسیر المأثور، جلال الدین سیوطی، ج1، دار الکتب العلمیه،
بیروت، لبنان، 1400، ص159
85 . مائده : 1
منبع: ماهنامه ميقات حج، بهار
1382، شماره 43