درس خاکساري
فروتنی و خاکساری و کبرزدايی ، از درسهای عظيم اين سفر و فريضه
است اين درس ، از همان آغاز پوشيدن جامه احرام ، در گوش دل و جان خوانده مي شود
، تا طواف و سعی و هروله و حضور در عرفات و منا و مشعر و رمی جمرات و حلق موی
سر و ...
اگر لباسهای عادی نشان تشخص است ، اينجا دو جامه احرام ، آن
را از انسان مي گيرد و همه مثل هم مي شوند اگر خود محوری نشانه تکبر و خودبزرگ
بينی است ، اينجا خود را در جمع فانی ساختن و قطره وار به دريا پيوستن و خود را
نديدن و مطرح نکردن در کار است و خاکی بودن و خاکی زيستن
سعی بين صفا و مروه گامی ديگر در اين راه است و هروله ،
تکاندن خود از غرورها و کبرهاست وقتی انسان خود را در دريای خلايق گم مي کند و
چون قطره ای به اين اقيانوس مي پيوندد ، در اين خود فراموشی و خداجويی است که
هويت بندگی خويش را مي يابد درآمدن از پوسته و قشر زندگی روزمره ، عمق مفهوم
حيات را ترسيم مي کند .
بناست که حاجی همچو ابراهيم خليل ، در اينجا بت شکنی کند و
شيطان را رجم و سنگسار کند اما بت او ، همان نفس است و شيطانش همان خود وقتی حج
حاجی تمام است که توانسته باشد نفسانيات را در مذبح ايمان ذبح کند و خود را در
قربانگاه منا ، زير پا بنهد و تيغ بر حلق نفس اماره بگذارد.
منبع:
سايت
تبيان