جدال در حجّ

علي حجّتي كرماني


جدال = گفتن: «لا و الله» و «بلي و الله»، و يكي از محرمات احرام است.
به دليل آيه شريفه 197 سوره بقره: «..فمن فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق ولا جدال في الحج» و روايات 9،8،5،4،3،1 باب 32، از ابواب «تروك الاحرام» كتاب «وسائل الشيعه» شيخ حر عاملي ـ ره ـ 1 كه مضامين مشترك آنها چنين است:
امام ـ ع ـ در پاسخ شخصي كه پيرامون شرايط صحت احرام، مي پرسد، مي فرمايد:
«آنگاه كه مُحرم گشتي بر تو باد به تقواي الهي و ياد خداوند و سخن اندك مگر در مسير خير و نيكويي; زيرا كمال حج و عمره آن است كه انسان زبان خود را (مگر در كلام خير) محفوظ نگاه دارد، خداي ـ عزوجل ـ مي فرمايد:
«الحجّ أشهر معلومات فمن فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال في الحج» 2..... و «جدال» عبارت است از خوردن سوگند، بدين شكل: «لاوالله» و «بلي والله» ...»
ابوعبدالله، محمد بن محمد بن نعمان، شيخ مفيد (413 هـ .ق.) در كتاب خود، ضمن بر شمردن برخي از محرمات احرام، مي نويسد:
«و محرم بايد از «جدال» بپرهيزد، كه عبارت است از قول شخص كه (سوگند ياد مي كند): «والله ما كان كذا»; «به خدا سوگند چنين چيزي نبود و يا آن كار انجام نگرفت» و «والله ليكوننّ كذا»; «سوگند به خدا آن واقعه انجام پذيرفت و يا آن چيز قطعاً وجود داشت ....»3
و آنگاه در ذيل آيه شريفه: «... و لا فسوق و لا جدال ...» اين چنين اظهار نظر مي كند:
«يعني الكذب و غيره من معاصي الله ـ عزّوجلّ ـ و الجدال هو اليمين علي ما بيّنّاه...»4
و نيز «ابوجعفر شيخ الطائفه، طوسي» (385 ـ 460 هـ .ق.)، در زمينه «تروك احرام»، جدال را در شمار محرمات احرام آورده و فتواي به حرمت آن مي دهد:
«و يحرم ايضاً عليه .... الجدال و هو قول الرّجل: لا و الله و بلي و الله»5
«مولانا مقدس اردبيلي» (993 هـ .ق.) ضمن اين كه مفهوم «جدال» را به همان معناي مشهور; يعني لا والله و بلي والله گرفته است، مي گويد: «آنطور كه از ظاهر روايات و اقوال فقها مستفاد مي گردد، سوگند مزبور اعم از اين كه صادق باشد، يا كاذب و اعم از اين كه هر دو قسم را بر زبان آورد و يا تك تك آن دو را، از محرمات احرام مي باشد. وي اين رأي را مشهور ميان اصحاب دانسته6 و آنگاه از «قاضي» در تفسير «... ولا جدال» نقل كرده، مراد اين است كه با خدمتكاران و دوستان هم سفر خويش به مراء و جدال و دعوا پردازد؟ بدين مفهوم كه در حج و در حال احرام نبايد با خصومت و دشمني و ناسزا و انتقامجويي و غضب و لجاجت، حضور داشته باشند.»
شيخ طبرسي در «مجمع البيان» نظريه فوق را ذكر نموده و آن را به «ابن عباس» و «عبدالله بن مسعود» و «حسن» نسبت داده است.7

«مقدس اردبيلي» قول ضعيف و غير مشهور ديگري را نيز در ذيل تفسير جمله: «ولا جدال في الحج» آورده است كه برخي گفته اند: نفي جدال; يعني نفي خلاف و ترديد در مناسك و يا اوقات حج مي باشد! و چنين مفهومي نشأت گرفته از يك واقعه تاريخي است كه گويا: قريش با ساير قبايل عرب از در مخالفت برخاسته و در «مشعر الحرام» وقوف مي كردند و حال آن كه سايرين در «عرفه»!.. و يا اين كه ماه ها را فراموش نموده، در يك سال حج را مقدم داشته و در سال ديگر مؤخّر؟! فقيه محدث «قطب الدين راوندي» (573 هـ .ق.) ضمن اين كه واژه «جدال» را به مفهوم «مخاصمه» گرفته است، در تفسير آيه شريفه: «... ولا جدال في الحج»، مي نويسد.
«فالذي رواه أصحابنا انه قول «لا والله» و «بلي والله» صادقاً و كاذباً ...»8
و سپس دو قول غير مشهوري را كه «مقدس اردبيلي» نيز آورده بود، نقل مي كند.9
صاحب كتاب «روائع البيان، تفسير آيات الاحكام من القرآن» مي نويسد:
«شارع مقدس، بسياري از چيزها را بر محرم، حرام فرموده كه برخي از آنها به وسيله كتاب (قرآن كريم) اثبات شده، و پاره اي ديگر به وسيله سنت....»10، سپس سه چيز; «جماع و انگيزه هاي آن»، «ارتكاب سيئات و نزديكي به معاصي» و «مجادله و مخاصمه با دوستان و خدمه و ديگران» را، در رديف محرماتي بر شمرده كه اصل در تحريم آنها آيه شريفه 197 سوره بقره مي باشد11....
شيخ الفقها محمد حسن نجفي، صاحب جواهر( 1266 هـ .ق.) دلائل چهارگانه كتاب و سنت و اجماع منقول و اجماع محصل را برهان حرمت «جدال» مُحرم گرفته است و پس از آن كه «جدال» را به همان مفهوم مشهور: «لا والله و بلي والله»12 معنا كرده، اين سخن را كه در لغت عرب، «جدال» به مفهوم «يمين = سوگند» نيامده است، به هيچ انگاشته و مي نويسد:
« هيچ منعي نيست كه واژه اي در عرف شرع اقتضاي معنايي را داشته باشد ، كه در وضع لغوي اقتضاي چنين مفهومي نباشد....»13

آنگاه پس از نقل اقوال و پژوهشي در خور يك فقيه سترگ به اين نتيجه مي رسد كه:
آن جدالي از محرمات احرام بشمار مي آيد كه قسم به نام خدا باشد، آن هم با صيغه اي مخصوص. پس مطلق سوگند و يا مطلق قسم خوردن به نام خدا، منهاي صيغه و شكل مخصوص، از محرمات احرام نيست.14
امّا فقيه شهير معاصر، امام خميني ـ ره ـ هرگونه سوگندي را با لفظ جلاله، در هر لغت و زبان و صيغه و شكلي كه مرادف «لا والله» و «بلي والله» باشد و سوگند دهنده و يا سوگند خورنده در مقام اثبات و يا نفي چيزي باشد، از مصاديق «جدال» شمرده و از محرمات احرام دانسته اند و بنابر احتياط، ساير «اسماء الله»، چون «رحمان» و «رحيم» و «خالق السماوات»، را به «لفظ جلاله = والله يا بالله و يا تالله» ملحق نموده و آخر الأمر اين چنين فتوا مي دهند: «سوگند به غير «الله» از ديگر مقدسات، داخل در مفهوم «جدال» نيست و بنابر اين از تروك و محرمات احرام بشمار نمي آيد.»15
و در مسأله 27 باب «تروك الاحرام» بطور صريح فتوا مي دهند:
«در مقام ضرورت و براي اثبات حق و يا ابطال باطلي، هرگونه سوگند ولو سوگندي كه از مصاديق «جدال» و با لفظ جلاله باشد، جايز است.»16

نكاتي پيرامون آيه شريفه 197 سوره بقره:
بسياري از مفسران بر آنند كه مفاهيم: «فلارفث»، «ولا فسوق» و «لاجدال» در برگيرنده تمامي محرمات احرام است.
«امام فخر رازي» در تفسير كبير خود مي نويسد:
«... اين كه پروردگار متعال واژه هاي سه گانه فوق (رفث، فسوق و جدال) را يادآور فرموده، حكمت آن اين است كه: در علوم عقلي به اثبات رسيده كه چهار نيرو در وجود انسان به وديعت گذارده شده است:
1 ـ نيروي شهواني بهيمي.
2 ـ نيروي غضب سبعي.
3 ـ نيروي وهمي شيطاني.
4 ـ نيروي عقلي ملكي.

و هدف از تشريع تمامي عبادات اسلامي، غلبه بر قواي شهواني و غضبي و وهمي، مي باشد. پس، «فلارفث» رمز پيروزي بر نيروهاي شهواني و «لافسوق» سرّ غلبه بر غريزه غضب (كه موجب تمرد و گستاخي و خشم مي گردد)، و «لا جدال» اشاره به غالب آمدن بر نيروي وهم و خيال، مي باشد...
نيرويي كه انسانِ ساخته نشده را تحريك مي كند تا در ذات، صفات، اسماء، افعال و بالاخره احكام و فرامين خداوند رحمان به مراء و جدال بپردازد حال كه همه شرور و بدي ها و محرمات از اين سه نيروي دروني انسان نشأت مي گيرد، پروردگار متعال با نزول آيه شريفه: «فلارفث ولافسوق ولا جدال في الحج»، «حاج ومعتمر» را فرمان مي دهد كه در «سير الي الله» بايد از صحنه مبارزه با عوامل شرور، پيروزمند بيرون آيد! البته در اين آيات اسرار و رموز گرانبها و بلند مرتبه اي نهفته است كه غفلت از آنها در شأن عاقلان نيست!17»

در اينجا بدون اين كه در نظر داشته باشيم سخني بر خلاف مشهور بگوييم و يا استنباطي بجز استنباط مفسران و فقيهان از مفهوم آيه 197 سوره بقره، داشته باشيم، تنها در جوّ تفسير «فيضي و ارشادي»، برداشت هايي «اشاره اي و يا رمزي!» از اين سه ركن از اركان مهم محرمات احرام، در افق ديد خواننده تيزبين خود قرار داده و چندان اصراري هم بر پذيرش آنها نداريم!، هرچند كه بر دقت و ژرف نگري و تعمق در آنچه كه ذيلا مي آيد، پاي مي فشريم:
«لا رفث» مطلق رفث، نفي جنس، هرگونه تماس جنسي، حتي مقدماتش بر مُحرم حرام است. در آيه مربوط به شب هاي ماه مبارك رمضان تعبير «الرفث الي النساء» را بكار مي برد; شهوت به سوي زنان18 امّا در اينجا قيدي ندارد، نه «الي النساء» ، «بسوي زنان» و نه «مع النساء» ; «با زنان»، و نه «بالنساء»; «به وسيله زنان» كه در اينجا تنها «لارفث» آمده، در شكلي مطلق، تمام عيار و شامل; يعني كليه بهره برداري هاي جنسي و تمامي برخوردهاي شهواني; از مجامعت گرفته تا نگاه شهوت آلود و شركت در مجلس عقد! و ....

نفي تنها يك نوع معين كه منحصر به مجامعت باشد نيست، بلكه نفي جنس است: شهوت راني، شهوت انگيزي، لذت بردن، لذت دادن، همه و همه در حال احرام، حرام است، حتي مقدمات، مؤخرات و لوازم و ... و گويا «ترك شهوت جنسي» نخستين گامِ «مُحرم» در سير الي الله است، بدين بيان كه «مُحرم» منهاي شهوت مساويست با «مُحرم» سرادقات الهي! اگر مي خواهي تو را به عنوان يك مُحرم در «خانه خداو مردم»! بپذيرند، اولين قدم غلبه بر «غريزه جنسي» است. و اين «گامِ» تنها، كافي نيست، چرا كه شهوت منحصر به شهوت جنسي نيست! بنابر اين، جهت «تشرف حضور» بايد آماده گام دوّم شد كه:
«و لا فسوق» ، هرگونه سرپيچي از دستورات الهي و تجاوز به مرزهاي ديانت، دروغ كه مفتاح تمام معاصي است، دشنام دادن و به ديگران ناسزا گفتن، فخر فروشي كردن و خويشتن خويش را از ديگران برتر و بالاتر دانستن و خود را تافته جدا بافته اي از تافته ها و بافته هاي «ناس»، تلقي كردن! همه اينها در حال احرام حرام است و يا اين كه بگوييم: همه آنچه را كه خدا در هر هنگام بر تو حرام كرده، در حال احرام بر «حرام بودن» آنها مجدّداً تأكيد مي كند كه طبعاً حرامتر و كيفر و كفّاره اش هم بيشتر ... مواظب باش كه «محرمي» و در صدد وصول به مقام «مَحرمي» و تشرف به حضور حضرت حق! پس هر چه خلاف حقيقت است مگو و مكن، خود خواهي و خودسري و مفاخره ممنوع! سرپيچي از اوامر خداوندگار قدغن! مي داني كه دشنام به «بنده خدا» شكستن حرمت حرم خداست؟! پس از زبانت صيانت كن و آن را به دروغ و ناسزا ميالاي كه: «كمال حج و عمره تو در اين است كه اندك سخن بگويي و زبان خود را محفوظ نگاه داري ...»19

گام ديگري هنوز باقي است، در مسير مَحرم شدن با مردم نيز مگرنه اين است كه به سوي «بيت الله» و «بيت وضع للناس» ، خانه خدا و خانه مردم، ره مي پيمايي؟ پس:
«ولا جدال» : با احدي گستاخي مكن! و براي اثبات و يا رد چيزي قسم نخور، نه سوگند دروغ كه خود حرام است و فسوق! و نه سوگند راست، «بلي والله ولا والله» چه دورغ باشد و چه راست، براي تو كه در حال احرام به سوي حرم امن الهي رهسپاري، حرام است.
گفتيم «جدال» تنها در انحصار «لا والله وبلي والله» نيست و بنابر اين حديث «لا حلف الاّ بالله» نظر به اسم «الله» ندارد، بلكه ساير اسامي مبارك پروردگار، چون: رحمان، رحيم، خالق و رازق را نيز شامل مي گردد و چه اشكال دارد كه بگوييم: تفسير «جدال» به سوگند در شكلي ويژه: «ولا والله و بلي والله» ، از باب ذكر نمونه است و الاّ اطلاق آيه شريفه، تمامي اجناس و انواع ستيزه و نزاع و مجادله را شامل است و از همين رو در برخي از روايات در زمينه «تفسير جدال»، ناسزا گويي نيز به عنوان يكي از مصاديق جدال، آمده است: «... وسباب الرجل الرجل.»20
بنابر اين با تمسك به اطلاق: «... ولا جدال في الحج» ، آيا نمي توان گفت كه: جنس «نزاع، دعوا، مجادله و ستيزه جويي» منع گرديده است، حال چه مشتمل بر قسم باشد (راست يا دروغ) كه نوعاً هم هست، چه نباشد. پس تمامي انواع بدزباني، ناسزاگويي، تهمت، غيبت، استهزاء و مسخره، ياوه گويي و اهانت را نيز شامل مي گردد.
«... ولا جدال ...» مفهوم گسترده جدال باشد، حرمت ستيزه و گستاخي با هر كس و حتي با هر چيز!، با خودت، با مردم، با حيوانات و گياهان.
در ادامه آيه مربوط به «محرمات احرام» آمده است:
«وتزوّدوا فانّ خير الزاد التقوي و اتقون يا اولي الالباب.» 21
مفسران، از جمله شيخ طبرسي (متوفي سنه 548 هـ.ق.) در تفسير آيه فوق دو وجه را يادآور شده اند:
وجه نخست اين است كه گروهي بدون زاد و توسعه جهت مناسك حج راهي مكّه مي شدند و خود را «متوكله»! مي ناميدند. كه فرمان آمد با خود بار و طعام و وسايل سفر برداريد و هزينه و مخارج سفر حج را بر دوش ديگران نيندازيد و «كَلِّ» بر مردم نشويد! و در عين حال بدانيد كه بهترين توشه انساني تقوا و پرهيزكاري است.

وجه دوّم: آيه شريفه در مقام بيان اين حقيقت است كه كردار نيكو و اعمال صالح را زاد و توشه برگيريد و براي خود ذخيره سازيد كه والاترين توشه و ذخيره تقواي الهي است.22و احدي در شأن نزول آيه مزبور داستاني را نقل كرده است كه وجه اوّل را مورد تأييد قرار مي دهد:
«اهالي سرزمين يمن در حالي كه شعار مي دادند: ما متوكلان هستيم!، بدون زاد و توشه، به حج مي آمدند و آن گاه كه به مكه وارد مي شدند، از مردم گدايي مي كردند؟! و به همين جهت آيه نازل شد كه: «وتزوّدوا ...» 23

امام فخر رازي پس از آن كه مي گويد: مراد از «تزوّدوا»، برگرفتن زاد و توشه تقوايي است،24 و در حقيقت وجه دوّم را تأييد مي كند، در تقرير نظر خود، اين چنين مي گويد:
«براي آدمي دو سفر است، سفري در دنيا و سفري از دنيا. سفر در دنيا لاجرم نياز به زاد و توشه و مال و مركب و غذا و شراب دارد. سفر از دنيا نيز احتياج به زاد و توشه دارد و آن دوستي و شناخت آفريدگار جهان و پشت كردن مطلق به غير اوست... «توشه سفر از دنيا» به مراتب برتر و بالاتر از «زاد سفر در دنيا» است.
چون:
1 ـ توشه دنيا تو را از گرفتاري ها و شدايد موهوم و خيالي نجات مي بخشد و حال آنكه توشه آخرت تو را از كيفر و عذاب قطعي رها مي كند.
2 ـ زاد دنيا تو را از گرفتاري هاي موقت و پايان پذير خلاصي مي بخشد، در حاليكه زاد آخرت تو را از عذاب جاودانه رها مي كند.
3 ـ توشه دنيا تو را به لذائذ همراه با دردها و بيماري ها مي رساند، امّا زاد آخرت تو را به لذت هاي خالي از درد و رنج نائل مي كند
4 ـ زاد دنيا تو را به دنيايي مي رساند كه لحظه لحظه در حال فنا و زوال و پايان پذيرفتن است، در حالي كه توشه آخرت تو را به سرايي مي رساند كه لحظه لحظه در حال روي آوردن و نزديك شدن و رسيدن است.
5 ـ زاد و توشه دنيا تو را به شهوات و نفسانيات سوق مي دهد، ولي توشه و زاد آخرت تو را در آستانه قرب و جلال و جبروت و كبريايي خداوندي، قرار مي دهد...
پس به اثبات رسيد كه: «ان خير الزاد التقوي» . آنگاه خداوند «اولو الالباب صاحبان عقول خالص از شوائب» را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد:
شما كه با خرد ويژه خويش، حقايق امور را مي دانيد، به حكم عقل بر شما واجب است اين زاد و توشه را تحصيل كنيد: «واتقون يا اولي الالباب» از عصيان و نافرماني من دوري گزينيد.
«اعشي شاعر» در تقرير همين مفهوم چنين مي سرايد:

اذا انت لم ترحل بزاد من التقي ولاقيتُ بعد الموت مَنْ قد تَزَوّدا

ندمتَ علي ان لا تكون كمثله و انك لم تُرصِد كما كان اَرصدا

آنگاه كه با زاد و توشه اي از تقوا بسوي آخرت كوچ نكني و پس از مرگ فردي را ملاقات كني كه چنين سرمايه اي را داراست، از اينكه چون او نيستي و همانند وي مترصد سفر آخرت نبودي، پشيمان خواهي شد!25

البته با توجّه به اين كه آيه «وتزوَدوا فان خير الزاد التقوي» در ذيل آيه مربوط به حج و محرمات احرام آمده، شايد اشاره لطيفي به اين حقيقت باشد كه در ماجراي شگفت انگيز اعمال و مناسك حج، موارد فراواني وجود دارد جهت تحصيل سرمايه هاي معنوي كه صاحبان عقل نبايد از آنها غفلت ورزند، در آنجا جلوه هاي ويژه اي از الطاف و عنايات خداوندگار را مي توان مشاهده كرد! در آنجا صحنه هاي زنده فداكاري هاي ابراهيم ـ ع ـ قهرمان يكتاپرستي و محمد ـ ص ـ خاتم پيامبران جلوه گر است، در آنجا يك دوره تاريخ عبرت انگيز اسلام، مجسم است و آنها كه روحي بيدار و انديشه اي زنده و خردي باز دارند (اولو الالباب) براي تمامي عمر خود از اين سفر بي نظير روحاني توشه هاي معنوي برخواهند گرفت .. والله اعلم ..


پي نوشت ها:
1 ـ ج 9، ص 108، من منشورات المكتبه الاسلاميه بطهران.
2 ـ بقره: 197
3 ـ المقنعه، فخر الشيعه، شيخ مفيد ـ ره ـ مؤسسة النشر الاسلامي .. بقم المشرفة، ط 2، ص 398
4 ـ همان; يعني دروغ و تمامي نافرماني هاي الهي، و جدال همان سوگند است بدان نحو كه بيان داشتيم; يعني در شكل: «والله ما كان ...» و يا «والله ليكونن كذا»...
5 ـ النهاية في مجرد الفقه والفتاوي / شيخ الطائفة ابي جعفر محمد بن الحسن بن علي الطوسي / انتشارات قدس محمدي ـ قم، ص 219
6 ـ زبدة البيان في احكام القرآن / مولانا احمد بن محمد الشهير بالمقدس الاردبيلي / تحقيق و تعليق: محمد الباقر البهبودي / ناشر: المكتبة المرتضويه ـ تهران / ص 265
7 ـ همان / ص 266
8 ـ فقه القرآن، قطب الدين أبي الحسن سعيد بن هبة الله الراوندي، ج 1، ص 284، من مخطوطات مكتبة آية الله المرعشي العّامه.
9 ـ تحت عنوان: «وللمفسرين فيه قولان ....» ( ر.كـ. به: همان، ص 284)
10 ـ روائع البيان تفسير آيات الاحكام من القرآن، محمد علي الصابوني، الاستاذ بكليه الشريعة. بمكة المكرمة، ط 3، 1400 هـ.، ج1، ص255، مؤسسه مناهل العرفان، بيروت.
11 ـ وي پس از نقل آيه شريفه «الحج أشهر معلومات فمن فرض فيهن الحج ..» روايت ذيل را از صحيح بخاري نقل مي كند:
«ان النبي (ص) قال: من حج فلم يرفث، ولم يفسق، رجع من ذنوبه كيوم ولدته امّه.»
12 ـ جواهر الكلام في شرح شرايع الاسلام، امام المحققين الشيخ محمد حسن النجفي، ج 18، كتاب الحج / في حرمة الجدال علي المحرم، ص 359 / دارالكتب الاسلاميه، مرتضي آخوندي.
13 ـ همان، ص 361: «...لأنّه ليس يمتنع ان يقتضي العرف الشرعي ماليس في الوضع اللغوي.»
14 ـ همان، ص 364
15 ـ تحرير الوسيله، آية الله العظمي السيد روح الله الموسوي الخميني ـ ره ـ ، ج 1، كتاب الحج، ص 423
16 ـ همان، ص 424
17 ـ التفسير الكبير، امام فخر رازي، ج 5، ص 182
18 ـ كه در شب هاي رمضان حلال است و در روز و در حال روزه حرام مي باشد.
19 ـ ... وقلّة الكلام ... فانّ تمام الحج والعمرة ان يحفظ المرء لسانه ... (ر. كـ. به: وسايل الشيعه، ج 9، ص 108، حديث معاوية ابن عمّار از امام جعفر صادق ـ ع ـ).
20 ـ اسرار، مناسك وادّله حج، محمد صادقي، ص 162
21 ـ بقره : 197
22 ـ مجمع البيان في تفسير القرآن / امين الاسلام الشيخ ابوعلي مفضل بن الحسن الطبرسي / ج 1 / ص 294
23 ـ اسباب الزول / واحدي / ص 3
24 ـ تزودوا، تزودوا من التقوي ...
25 ـ التفسير الكبير، امام فخر رازي، ج5، ص184


منبع: hajj.ir  : کتابخانه تخصصی حج