شعب ابي طالب

 سيدعلي قاضي عسكر


در ابتداي خيابان حجون، گورستاني وجود دارد كه در گذشته آن را «مقبره معلاة» مي ناميدند و هم اكنون در ميان اهل مكّه به «جنة المعلاة»1 و در بين ايرانيان به «قبرستان ابوطالب» معروف است.

ازرقي (م 250 هـ . ق) در اخبار مكّه، پيشينه تاريخي آن را اينگونه بيان مي كند:

در حجون گردنه ايست كه از محل نخلستان عوف و از كنار دو قناتي كه بالاي خانه معروف به «مال الله» است مي گذرد و تا درّه سلاخ ها مي رسد. در دامنه آن، در دره سلاخ ها به روزگار جاهلي گورستان قرار داشته و كثير بن كثير درباره آن گورستان چنين سروده است:

كم بذاك الحَجون من حي ّ صدق و كــــهــول اعــفــة و شــبـــاب
«در اين حجون چه بسيار دوستان راستين از جوانان و پيران پاكدامن در گور آرميده اند».2

ابن عباس نقل مي كند كه پيامبر ـ ص ـ درباره اين گورستان فرموده است: «اين گورستان مردم مكه، چه نيكو گورستاني است».3

درّه اي كه اين گورستان در آن قرار دارد به نام «شِعْب اَبِي دُبّ» معروف است ازرقي از پدر بزرگش و او از زنجي نقل مي كند كه:

مردم مكه در دوره جاهلي و آغاز اسلام، مردگان خود را در دره اَبــي دُبّ4 ـ كه بخشي از حَجُون است تا دره صَفي; يعني صَفّيُ السِباب و در دره اي كه پيوسته به گردنه مدنيين است و امروز اين بخش، گورستان مردم مكه است ـ دفن مي كردند، پس منطقه گورستان بالاتر كشيده، و پيوسته به كوه و گردنه اَذاخِر و كنار محوطه خِرْمان شد. مكان امروز آن نيز در ابتداي شارع «حَجون» است.

حجاج و زائران محترم بيت الله الحرام همه ساله پس از انجام اعمال عمره و يا حج، كنار اين قبرستان آمده و مدفونين در آن، ازجمله حضرت خديجه ـ عليهاسلام ـ ابوطالب و... را زيارت مي كنند.

از گذشته تاكنون اين قبرستان به نام «شِعْبِ اَبي طالب» ـ همان مكاني كه رسول خدا ـ ص ـ و ابي طالب و همراهانشان حدود سه سال توسط مشركان محاصره و مورد تحريم اقتصادي قرار گرفتند ـ نيز به مردم معرفي شده كه از لحاظ تاريخي نادرست بوده، و شِعْبِ ابي طالب در مكان ديگري نزديك مسجدالحرام واقع شده است.

آنچه را كه در اين سطور خواهيد خواند دلائلي روشن و قطعي در اثبات اين مدّعاست.

شِعْب در لغـت:
در لِسان العرب آمده است:
«والشِّعْبُ» (بِالْكَسْرِ) ما انْفَرَجَ بَيْنَ جَبَلَيْن و قِيل: هُوَ الطّريقُ فِي الْجَبَلِ و الجَمْعُ «الشّعابْ».  «شِعْب» (به كسر شين) شكاف بين دو كوه را گويند. به راه كوهستاني نيز گفته شده است. جمع آن «شِعاب» مي باشد.5

جوهري (م 393 هـ . ق) در صحاح مي نويسد:
«والشِعْبُ» (بالكسر) الطَّريقُ فِي الْجَبَل وَ الْجَمْع «الشِعابُ».
«شِعْب» (به كسر شين) راه در كوه را گويند، جمع آن نيز «شِعاب» است.6

فخرالدّينِ طُرِيحي (م 1085 هـ . ق) در مجمع البحرين مي نويسد:
«شِعْب» (به كسر شين) راه در كوه را گويند جمع آن «شِعاب» مانند كِتاب است.7

در فرهنگ معين نيز آمده است:
شِعْب: راهي در كوه باشد، دره.8

مكان شِعْبِ ابي طالب:
شهر مكه در يك منطقه كوهستاني قرار گرفته، و در نتيجه درون دره ها كه از سيل مصون بوده و بصورت يك حصار طبيعي خانه ها را در درون خويش جاي مي داده، محل زندگي قبائل مختلف بوده است. در نزديكي مسجدالحرام سه شِعْبِ نزديك به هم وجود دارد كه اسامي آنها عبارت است از:
1 ـ شِعْبِ ابي طالب
2 ـ شِعْبِ بني هاشم
3 ـ شِعْبِ بني عامر.

اجداد و بستگان پيامبــر ـ ص ـ معمولاً در اين سه شِعْبِ زندگي مي كرده اند.9
 

مرحوم طريحي پس از آنكه شِعْبِ را معني مي كند، مي نويسد:
وشِعْب ابي طالب بمكّة مكان مولد النبي ّ ـ ص ـ و شِعْبُ الدُبّ ايضا بِمَكّة و اَنْتَ خارِجٌ إلي مِني.
شِعْبِ ابي طالب در مكّه، زادگاه نبي اكرم ـ ص ـ است و شِعْب دُبّ نيز در مكّه در مسير مِني قرار دارد.10

در مُعْجَم البُلدان ذيل «شِعْبِ اَبي يُوسُف» آمده است:
آن همان درّه ايست كه پيامبر ـ ص ـ و بني هاشم، هنگامي كه قريش بر جنگ آنان هم قسم شده و نامه نوشتند، بدان پناه بردند. اين درّه از آنِ عبدالمطّلب بود، هنگامي كه چشمانش كم سو شد آن را ميان فرزندانش تقسيم كرد، پيامبر ـ ص ـ نيز سهم پدرش عبدالله را گرفت و آن محل خانه هاي بني هاشم بود. ابوطالب گفته است:

جَزي َ الله عنّـا عَبْـد شَمْس و نَوْفــلاً
وتَيْـماً و مَخْـزُوماً عقوقـاً و مأثمــاً
بتَـفــريـقـهِـم من بَـعـدوُدِّ و أُلـفَـة
جـماعـتنا كـيما يَـنالُـوا المَـحارِمـا
كَـذَبتـم وبيـت الله نُبْـزِي مُـحَـمـدّا
ولمّا تَرَوْايوماًلَدَي الشِعْب قائِماً11

مرحوم علامّه مجلسي ـ ره ـ مي نويسد:
«شِعْبِ »; شكاف بين دو كوه است و شِعْبِ اَبي طالِب در مكه معروف و شناخته شده است و آن همان مكانى است كه رسول خدا ـ ص ـ و ابوطالب و ديگر بني هاشم پس از آنكه قريش آنها را از بين خود راندند، در آنجا بودند...

آن گاه خانه اي محمدبن يوسف را نيز همان خانه مي داند كه رسول خدا ـ ص ـ آن را به عقيل بخشيد سپس محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه محمدبن يوسف شهرت يافت او در پايان مي نويسد: اين مكان با همين خصوصيات اينك نيز در مكه موجود است، و مردم آنجا را زيارت مي كنند.12

خانه اي كه پيامبر ـ ص ـ در آن به دنيا آمـد
شناخت محل تولدِ پيامبر ـ ص ـ و نيز مكان سكونت بني هاشم در مكّه مي تواند در شناسايي شِعْبِ اَبي طالب مفيد باشد:

اَزْرَقي مي نويسد:
مَوْلِد، يعني خانه اي كه پيامبر ـ ص ـ در آن متولد شده اند و اكنون در خانه محمّدبن يوسف برادر حجّاج بن يوسف قرار دارد. هنگامي كه پيامبر ـ ص ـ هجرت فرمود اين خانه را عقيل پسر ابوطالب تصرف كرد و در همين باره و موارد ديگر است كه پيامبر ـ ص ـ در حجة الوداع هنگامي كه به ايشان گفته شد كجا فرود مي آييد؟ فرمودند مگر عقيل براي ما سايباني باقي گذاشته است؟ اين خانه همچنان در تصرف عقيل و فرزندان او بود تا آنكه فرزندان عقيل آن را به محمد بن يوسف ثقفي فروختند و او آن را ضميمه خانه خود ـ كه به خانه سپيد معروف است ـ كرد، و اين خانه همچنان ضميمه آن بود تا آنكه خيزران13 ـ مادر موسي و هارون خليفگان عباسي ـ حج گزارد و آن را از آن خانه جدا كرد و مسجدي در آن ساخت كه در آن نماز مي گزارند و براي آن در كوچه اي كه كنار آن است و به كوچه «مَوْلد» معروف است در بازكرد. اين درّه امروز به شعب بني هاشم و شعب علي ـ ع ـ معروف است14 و به بازاري كه به آن سوق الليل مي گويند مي رسد.15

سپس ابوالوليد مي گويد:
از پدربزرگم و يوسف بن محمد شنيدم كه موضوع جايگاه ولادت پيامبر ـ ص ـ را ثابت و درست مي دانند و مي گويند همين جاست و ميان مردم مكه در اين باره هيچگونه اختلافي نيست.

فاكهى (م 272، 279 هـ . ق) مي نويسد:
خانه ابن يوسف، و دره ابن يوسف از آن ابي طالب بوده، و رسول خدا ـ ص ـ در قسمتي از همين خانه متولد گرديد و اين همان دره ايست كه قريش بني هاشم را در حالي كه پيامبر ـ ص ـ با آنها بود، محاصره نمودند.16

عبدالله بن عباس نيز در همين درّه متولد شده است.17

محقق كتاب اخبار مكه مي گويد:
اين دره امروز، به دره علي «شِعْبِ اَبي طالِب» شناخته مي شود.18

فاكهي پيشينه تاريخي خانه اَبي يُوسف را اينگونه بيان مي كند:
برخي از مردم گفته اند: خانه ابن يوسف از آن عبدالمطّلب بوده است، آنگاه حجّاج برادرش محمّد بن يوسف را مأمور ساخت و او آن را به صدهزار درهم خريد. سپس حجّاج آن خانه را به برادرش بخشيد و از او خواست آن را بسازد. وكلاي محمدبن يوسف نيز آن را ساختند.19

باز فاكهي مي گويد:
پيامبر ـ ص ـ سهم خود از اين خانه را به عقيل بن ابيطالب بخشيد.20

مرحوم كليني (م 329 هـ . ق) ـ قدّس سرّه ـ مي نويسد:
مادر رسول اكرم ـ ص ـ در منزل عبدالله بن عبدالمطّلب كه نزديك جمره وسطي بود [*]
وَ وَلَدَتَه فيشِعْبِ اَبي طالِب في دارِ مُحَمّدِ بن يُوسُف...
و در شِعْبِ ابي طالب در خانه محمّد بن يوسف (وقتي داخل خانه شدي در گوشه آن خانه سمت چپ) آنحضرت را به دنيا آورد. آنگاه خيزران آن را به مسجد تبديل كرد كه مردم در آن نماز مي گزاردند...22

باتوجه به صراحتي كه ايشان در رابطه با شِعْبِ دارند مي توان فهميد جمله: وماتت خديجه ـ عليها السلام ـ حين خرج رسول الله ـ ص ـ من الشِّعْب...23 بدين معناست كه حضرت خديجه ـ س ـ پس از رفع محاصره، و آزادي رسول خدا ـ ص ـ وفات يافت.

سيد محسن امين ـ رحمة الله عليه ـ در اعيان الشيعه مي نويسد:

رسول خدا ـ ص ـ در خانه اي كه به دار ابي يوسف معروف است متولّد گرديد ـ و او محمدبن يوسف برادر حجاج است[××] ـ اين خانه از آن رسول خدا ـ ص ـ بود كه آن حضرت آن را به عقيل فرزند ابوطالب بخشيد. و زماني كه عقيل وفات يافت محمد بن يوسف آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود و آنگاه كه خانه معروف به دار ابي يوسف ساخته مي شد، خانه پيامبـر ـ ص ـ را نيز به خانه خود ضميمه ساخت سپس خيزران مادر رشيد آن را گرفت و از خانه ابويوسف جدا و آن رابه مسجدي تبديل كرده كه تا اين زمان معروف بود، و مردم در آن نماز مي خواندند و آنجا را زيارت نموده، بدان تبريك مي جستند و زماني كه وهابيان بر مكه سلطه يافتند اين مسجد را ويران نموده و از زيارت آن جلوگيري كردند و آنجا را محل نگهداري چهارپايان! قراردادند.25
[*×]  محمدبن يوسف ثقفي والي حكومت يمن بود و به ستم و دشمني با خاندان علي بن ابيطالب ـ ع ـ شهرت داشت وي در سال يكصد يا كمي قبل از آن در يمن وفات يافت.24

تقي الدّين حسيني مكّي (م 832 هـ . ق) مي نويسد:

رسول خدا ـ ص ـ در مكه، در خانه محمد بن يوسف برادر حجاج ابن يوسف متولد شد.26 خانه اي كه نزديك صفا است خانه خيزران است و خانه ابن يوسف در سوق الليل و همان مكاني است كه به مَوْلِد نبي اكرم معروف است.27

در سيره حَلبيّه آمده است:

محل ولادت رسول خدا ـ ص ـ مكّه، و در خانه ايست كـه بـه نـام محمد بن يوسف ـ برادر حجاج ـ خوانده مي شود...

محمد بن يوسف آن را به قيمت يكصد هزار دينار از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه خويش ملحق ساخت و نام آن را نيز (دار البيضاء) خانه سفيد نهاد; زيرا كه آن را از گچ ساخته و اطراف آن را نيز گچ كشيده بودند و در نتيجه تمامى ساختمان به رنگ سفيد بود. و از آن پس، به خانه ابو يوسف شهرت يافت.28

محل ولادت پيامبر ـ ص ـ را پس از مسجدالحرام برترين مكان دانسته اند.29

بـرخي ولادت حـضـرت فـاطمه زهرا ـ س ـ را نيز در همين مكان مي دانند.30

در فتح مكه، رسول خدا ـ ص ـ در منطقه حجون خيمه زده و وارد شهر نشدند، به آن حضرت گفته شد به منزل خودتان در شِعْب نمي رويد؟ حضرت فرمود: آيا عقيل براي ما منزلي باقي گذاشته است؟31

اين نقل تاريخي بيانگر آنست كه «شِعْبِ ابي طالب» در منطقه «حَجُون» نبوده، بلكه در نزديكي «مسجدالحرام» و در كنار كوه صفا قرار داشته، و خيزران مادر هارون الرشيد هنگامي كه حج مي گزارد آن را از خانه ابويوسف جدا نموده، مسجدي در آن مكان ساخت. بناي مسجد را به زبيده همسر هارون نيز نسبت داده اند كه در صورت صحت، تعمير و يا تجديد بناي مسجد بوده است.32

البته در نقل ديگري آمده كه خيزران خانه ارقم را خريده و در آن مسجدي بنا نمود33 و چون اين خانه نيز در كنار صفا بوده، برخي آن را با خانه ابو يوسف اشتباه كرده اند.

مسعودي (345 هـ . ق) مي نويسد:

تولّد او ـ عليه الصلوة و السلام ـ هشتم ربيع الاول همان سال (يعني سال عام الفيل) در مكه، در خانه ابن يوسف بود كه بعدها خيزران مادر هادي و رشيد آنجا مسجدي ساختند.34

و در جاى ديگر مى گويد: بسال چهل و ششم، قريشيان پيغمبر ـ ص ـ را با بنى هاشم و بنى عبدالمطّلب در دره كوه محصور كردند. بسال پنجاهم او ـ عليه السلام ـ با كسان خود از دره بيرون آمد.35

ابن اثير (م 630 هـ . ق) به نقل از ابن اسحاق مي نويسد:

مكان ولادت رسول خدا خانه ايست كه به خانه ابن يوسف مشهور است. آن حضرت آن را به عقيل بخشيده، و تا زمان فوت وي در اختيار او بود، سپس محمد بن يوسف برادر حجاج آن را از فرزندان عقيل خريداري نمود و به خانه معروف به دار ابن يوسف ضميمه ساخت، آنگاه خيزران آن خانه را از خانه ابويوسف جدا نموده، آنجا مسجدي ساخت كه در آن نماز مي گزارند.36

طبري (م 310 هـ . ق) نيز مكان تولّد پيامبر ـ ص ـ را خانه ابو يوسف مي داند.37

فاسي (م 832 هـ . ق) مي نويسد:

ولادت رسول خدا ـ ص ـ در مكاني در سوق الليل كه نزد مردم مكه شهرت داشته قرار دارد.38

محمد طاهر كردي مكي مي گويد:

ولادت رسول خدا ـ ص ـ در مكه در خانه ابي طالب در شِعْبِ بَني هاشم بوده است.39

ولادت نبي ـ ص ـ در مكه در خانه ابي طالب در شِعْبِ بني هاشم نزديك مسجدالحرام بوده كه امروزه، شِعْبِ علي; يعني علي بن ابيطالب ناميده مي شود و پيوسته محل ولادت آن حضرت تا به امروز معروف و شناخته شده است.40

اكثر قريب به اتفاق مورّخين، مكان ولادت پيامبر ـ ص ـ را در شِعْبِ ابي طالب يا در خانه نزديك صفا، و يا در خانه معروف به خانه اَبُويوسف ذكر كرده اند كه هر سه، يك مكان است.41

در كتاب سيرة ساكن الحجاز آمده است:

مكان ولادت پيامبر ـ ص ـ در شِعْبِ بَني هاشم بوده است سپس توضيح مى دهد كه: شِعْبِ بني هاشم نزد اهل مكه شناخته شده است و همه ساله مردم در آنجا اجتماع نموده، مجلس جشن بپا مي كنند و بيش از آنچه تاكنون در اعيادشان مجالس جشن و شادي دارند، در آنجا مجلس شادي بپا مي كنند. سپس در پاورقي كتاب از محبّ الدين طَبري مكي نقل كرده كه مي گويد: خانه پيامبر ـ ص ـ را در زمان هجرت آن حضرت ـ ص ـ به مدينه، عقيل مالك شده. و پيوسته در دست او و فرزندانش باقي ماند تا محمدبن يوسف برادر حجاج آن را خريده و در خانه خود كه به «خانه سفيد» ناميده مي شد ملحق ساخت سپس به خانه ابن يوسف معروف گرديد. اين وضعيت ادامه يافت تا خيزران كنيز مهدي عباسي در آنجا مسجدي بنا نمود كه در آن نماز مي گزارند، و آن را از خانه ابن يوسف جدا كرده كوچه اي ايجاد كرد كه به آن «زقاق المولد» گفته مي شود و هم اكنون آنجا كتابخانه عمومي است.42

محمد طاهر كردي مكّي مي نويسد:

ولادت پيامبر ـ ص ـ در مكه، در خانه ابي طالب، در شِعْبِ بني هاشم و در نزديكي مسجدالحرام بوده كه امروزه به شِعْبِ علي يعني علي بن ابيطالب ناميده مي شود و پيوسته مكان ولادت آن حضرت ـ ص ـ تا امروز معروف و شناخته شده بوده است.43

صلاحُ الدّين صَفَدي پس از بحث پيرامون مكان و لادت رسول خدا ـ ص ـ مي نويسد: قول برتر آن است كه رسول خدا ـ ص ـ در عام الفيل در خانه اي در كوچه معروف به زُقاقُ الْمَوْلِد كه در دست عقيل ابن ابيطالب بوده متولد گرديد.44

گفته مي شود كه رسول خدا ـ ص ـ در شِعْبِ بَني هاشم متولد شدند، برخي گفته اند در خانه اي نزديك صفا و...45

عاتق بن غيث بلادي مي نويسد:

از نظر تاريخي مسلم است كه رسول خدا ـ ص ـ تقريباً در سال 53 قبل از هجرت (عام الفيل) در شِعْبِ اَبي طالب كه امروزه به شِعْبِ علي معروف است، به دنيا آمد و به خاطر ازدحام مردم و شوق آنان نسبت به تبرك جوئي از آن خانه، هم اينك به كتابخانه تبديل شده است.46

تا قبل از سلطه وهابيان بر حرمين شريفين، محل ولادت رسول خدا ـ ص ـ زيارتگاه مؤمنان و مسلماناني بود كه از گوشه و كنار جهان به مكه مي آمدند.47

محمد بن علوي مالكي مكّي مي نويسد:

مكان ولادت رسول خدا ـ ص ـ در سوق الليل مكاني شناخته شده است و ساكنين مكه درباره آن اختلاف نظر ندارند، هريك از آنها از نسل قبل از خود شنيده و ترديدي در آن ندارند.48

ابن ظهيره مي گويد: مردم مكه در شب ولادت رسول خدا ـ ص ـ همراه با علمـا ودانشمندان و بزرگان شهر با روشن نمودن فانوس و شمع از خانه هاي خود خارج و براي زيارت و بزرگداشت ولادت آن حضرت در كنار اين خانه اجتماع مي كنند.49

در كنار اين خانه گودالي (حفره) بوده كه روي آن را با چوب مي پوشاندند و اين علامت همان مكـانى اسـت كــه رسول الله ـ ص ـ در آنجا متولد شدند.50

ساختمان آن را ناصر خليفه عباسي در سال 576 و ملك مظفر در سال 666 و ديگران تعمير نموده اند.  

در زمان ملك عبدالعزيز، شيخ عباس قطان (امين العاصمة المقدسه) اين خانه را تخريب و در همان مكان كتابخانه عمومي كه به «كتابخانه مكه مكرمه» معروف شد، بنا كرد، افراد به آنجا مراجعه و به مطالعه كتب مي پرداختند.51 اين ساختمان در سال هاي اخير در طرح توسعه اطراف مسجدالحرام، در معرض تخريب قرار گرفته است. بناهاي ساخته شده در محل ولادت نبي اكرم ـ ص ـ را در تصوير، ملاحظه نمائيد.

از مجموع آنچه گذشت مي توان نتيجه گيري كرد كه:

1 ـ پيامبر اكرم ـ ص ـ در شِعْبِ ابي طالب متولد گرديده اند.

2 ـ شِعْبِ ابي طالب در مكّه مكاني نزديك مسجدالحرام بوده و با مكاني كه فعلاً در حجون به آن معروف است فاصله دارد.
محاصره پيامبر ـ ص ـ و ياران در شِعْبِ ابي طالب

محمدبن اسحاق (م 153 هـ . ق) و ديگر سيره نويسان گويند، چون قريش ديدند كه اصحاب رسول خدا ـ ص ـ در سرزمين حبشه در كمال امنيت و آرامش قرار دارند و نجاشي هم ايشان را گرامي داشته و از آنها دفاع مى كند و از سوي ديگر حمزة بن عبدالمطلب، و عمر نيز مسلمان شده اند و اسلام در قبايل آشكار مي گردد، جمع شدند و به چاره انديشي پرداختند و تصميم گرفتند پيمان نامه اي بنويسند و متعهد شوند كه از بني هاشم و بني مطلب زن نگيرند و به آنها زن ندهند و نيز چيزي به آنها نفروشند و چيزي از آنها نخرند. پس از اينكه جمع شدند، پيمان نامه نوشتند و بر آن جمله موافقت كردند و سپس براي تأكيد، پيمان نامه را از سقف كعبه آويختند.52

مشركان بني هاشم را در اول ماه محرم سال هفتم بعثت تحريم كرده، اعلام داشتند هيچكس حق معامله، ازدواج و معاشرت با آنان را ندارد، نامه تنظيم شده در اين زمينه را ـ كه چهل نفر امضاء كرده بودند ـ شخصي به نام منصور بن عكرمه نوشت كه با نفرين پيامبر ـ ص ـ دستش فلج شد. بدنبال آن تمامي بني هاشم ـ مسـلمـان و كـافـر ـ جز ابي لهب، و ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب وارد شِعْبِ شده، آنجا اجتماع كردند. فرزندان مطلب بن عبد مناف كه چهل نفر بودند از شِعْبِ حراست نموده، شب و روز به نگهباني آن مشغول بودند و در طول سال جز موسم حج در ماه ذي الحجه، و عمره در ماه رجب از آنجا بيرون نمي آمدند. قريش از ورود خواروبار به شِعْبِ جلوگيري كرده، فقط مقدار كمي بصورت پنهاني به دست محاصره شدگان مي رسيد كه كفافشان را نمي داد. در نتيجه وضعيت سخت شد; به شكلي كه مردم صداي گريه بچه ها را از بيرون شِعْبِ مي شنيدند و اين دوران سخت ترين لحظات زندگي پيامبر ـ ص ـ و اهل بيت بزرگوارش در مكه بود.53

كازروني در مُنْتَقي و غير آن آورده است: ...بدنبال نوشتن عهدنامه، مشركان آزار فرزندان عبدالمطلب را آغاز نموده، اعلام كردند تنها راه سازش ميان ما و شما كشتن پيامبر ـ ص ـ است، در هر كوي و برزني مسلمانان را كتك مي زدند و حق عبور از بازارها را از آنان گرفته، در شِعْبِ اَبي طالب محصورشان نمودند. فرستاده وليدبن مُغَيْره در ميان قريش فرياد مي زد: هر مردي از اينها را براي خريد جنسي يافتيد بر قيمت آن بيافزاييد. در چنين شرايطي ابوطالب فرزند بــرادرش (پيامبر ـ ص ـ) و فرزندان برادر و پيروان آنها را در شِعْبِ ابي طالب گردآورد.

آنان سه سال در شِعْبِ ماندند، سرانجام وضعيّت بحدّي برآنان سخت شد كه صداي فرزندانشان، كه از شدت گرسنگي مي گريستند، از بيرون شِعْبِ شنيده مي شد...54

زماني كه ابوطالب احساس كرد مشركان قريش براي كشتن رسول خدا ـ ص ـ متحد شده اند، فرزندان عبدالمطلب را جمع نموده، دستور داد تا رسول خدا را درون شِعْبِ خود جاي دهند، او حفاظت كنند... پس بني هاشم سه سال در شِعْبِ خويش ماندند...

شب هنگام كه همه به خواب مي رفتند ابوطالب رسول خدا ـ ص ـ را از بستر بيرون برده، يكي از فرزندان يا برادران و يا پسرعموهاي خود را به جاي آن حضرت مي خوابانيد تا پيامبر از توطئه احتمالي دشمن جان سالم بدر برد.55

پس بني هاشم به شِعْبِ ابي طالب كه امروزه به شِعْبِ علي معروف است پناه آوردند، بنوالمطلب نيز جز ابولهب به آنان پيوستند، شرايط در شِعْبِ به اندازه اي سخت شد كه محاصره شدگان از برگ درختان استفاده مي كردند...56

خديجه اموال فراواني داشت كه همه را در شِعْبِ به نفع رسول خدا ـ ص ـ خرج نمود. بني هاشم، تنها در موسم، از شِعْبِ خارج شده، خريد و فروش مي كردند.

گاهي نيز مردم مكّه از سوي قريش تهديد مي شدند كه: اگر كسي در مكه چيزي به بني هاشم بفروشد اموالش غارت مي شود.57

ابن سعد (م 230 هـ . ق) مي نويسد: شب اول محرم سال هفتم بعثت، بني هاشم در شِعْبِ ابيطالب محاصره شدند و همگي ـ به جز ابولهب ـ به شِعْبِ ابيطالب درآمدند...58

تعدادي از محاصره شدگان از گرسنگي جان باختند.59

گاهي نيز علي بن ابي طالب ـ ع ـ مخفيانه از شِعْبِ خارج شده، غذا و امكانات تهيه و آن را با خود به درون شِعْبِ مي آورد.60

مردان همراه پيامبر ـ ص ـ در شِعْبِ، حدود 40 نفر بودند.61 كه به شكل سازماندهي شده خصوصاً در تاريكي شب از آن حضرت حراست مي كردند.62

حضرت خديجه ـ عليهاسلام ـ نيز كه اموال فراواني داشت، همه را براي مسلمانان محاصره شده در شِعْبِ خرج و مصرف نمود.63 يعني در موسم حج ـ در ذي الحجّه ـ و عمره ـ در رجب ـ كه رسول خدا ـ ص ـ و يارانشان مي توانستند از شِعْبِ خارج شوند، مقداري آذوقه و مواد خوراكي تهيه نموده، و سپس در دوران محاصره از آن استفاده مي كردند.64

گاهي از اوقات نيز ابوالعاص بن ربيع شتري كه بار گندم و خرما داشت تا دهانه شِعْبِ آورده، سپس آن را به داخل درّه هدايت مي كرد تا بني هاشم از آن استفاده نموده و تا حدودي از گرسنگي رهايي يابند.65

نام حكيم بن حِزام نيز در شمار كساني كه آذوقه به شِعْبِ مي فرستادند ذكر گرديده است، ليكن در صورت صحّت، از آنجاكه وي از محتكران زمان پيامبرـ ص ـ بوده و از كساني است كه رسول خدا ـ ص ـ هديه وي را نپذيرفته اند، شايد بتوان گفت انگيزه او منافع مادي بوده است.66

يعقوبي (م 293 هـ . ق) در اين زمينه مي نويسد: قريش، شش سال پس از بعثت، رسول خدا را با خاندانش از بني هاشم و بني مطلب بن عبد مناف در دره اي كه به آن «شِعْبِ بن هاشم» گفته مي شد محصور ساختند و رسول اكرم با همه بني هاشم و بني مطلب سه سال در شِعْبِ ماندند تا آنكه رسول خدا و نيز ابوطالب و خديجه تمام دارايي خود را از دست دادند و به سختي و ناداري گرفتار آمدند. سپس جبرئيل بر رسول خدا فرود آمد و گفت: خدا موريانه را بر صحيفه قريش فرستاده تا هر چه بي مهري و ستمگري در آن بود بجز جاهايي را كه نام خدا بر آن نوشته شده، خورده است.67

وضعيت غم انگيز رسول خدا ـ ص ـ و همراهانشان در شِعْبِ، افرادي چون هشام بن عمرو را تحت تأثير قرار داده و آنها را براي شكستن حلقه محاصره به حركت واداشت، وي به همراه زهير بن ابي اميه، و مطعم بن عدي، و ابوالبختري، و زمعة بن اسود بن مطلب، شبانگاهان در دهانه دره حجون كه از مناطق بالاي مكه است قرار گذاشته، آنجا جمع شدند و پيمان بستند تا در مورد لغو پيمان نامه اقدام كنند.68

دهانه درّه حَجُون همان جائي است كه قبرستان ابوطالب قرار دارد و اگر شِعْبِ در اينجا قرار داشته و پيامبر ـ ص ـ و يارانشان نيز در اين مكان تحت محاصره بوده اند معني نداشت افرادي كه از آنان ياد شد، مخفيگاه خود را آنجا قرار داده، و جايي اجتماع كنند كه هر لحظه خطر در كمين آنها باشد. استفاده مخفيگاه از اين مكان نشانگر آن است كه حجون خارج و يا حداقل كنار مكه بوده است.

پاره اي از روايات نيز با صراحت، حجون را خارج مكّه آن روز دانسته است و بر اين اساس نمي توان گفت پيامبر ـ ص ـ و ياران و خويشاوندانشان همگي از مكّه خارج و در بيرون شهر اقامت گزيده اند!!.

عبيد بن زرارة از امام صادق ـ ع ـ نقل مي كند كه فرمود: هنگامي كه ابوطالب وفات يافت جبرائيل بر رسول خدا ـ ص ـ نازل شده و گفت: «يا مُحمّد اُخْرُجْ مِنْ مَكّه... اي محمد از مكه خارج شو!» كه در اين شهر ياوري براي تو نيست. قريش نيز بر رسول خدا ـ ص ـ هجوم آوردند آن حضرت نيز ترسان بيرون شد تا به كوهي در مكه كه به آن حَجون مي گفتند رسيد و آنجا ايستاد.69

ابوطالب خبر خورده شدن صحيفه را به مشركان اطّلاع داد و همراه آنان به كنار كعبه آمد و پس از گشودن آن، صحّت سخن رسول خدا ـ ص ـ بر همگان پديدار گشت. وجدان برخي انسانها بيدار شد و آنگاه كه ابوطالب و همراهان به شِعْبِ بازگشتند گروهي از رجال قريش سران خود را در مورد رفتارشان با بني هاشم سرزنش كردند و گروهي از آنان، از جمله مطعم بن عدي و عدي بن قيس و زمعة بن ابي الاسود و ابوالبختري بن هشام و زهير بن ابي اميه، سلاح پوشيده نزد بني هاشم و بني مطلب رفتند و از آنان خواستند كه از درّه بيرون آيند و به خانه هاي خود بروند و آنان چنين كردند. بيرون آمدن ايشان از دره در سال دهم بعثت بود.70

موسي بن عقبه مي گويد: چون خداوند متعال پيمان نامه سراپا مكر ايشان را نابود فرمود پيامبر و خويشاوندش از شِعْبِ بيرون آمدند و با مردم معاشرت كرده و ميان ايشان زندگي نمودند.71

قصيده معروف شِعبيه (لاميه) را نيز ابي طالب در شِعْبِ ابي طالب سروده است و اين همان شعبي است كه فرزندان مطلب و هاشم همراه با رسول خدا ـ ص ـ به آن پناه بردند.72

اسامي برخي از بني هاشم كه همراه پيامبر ـ ص ـ در شِعْبِ محاصره شدند از اين قرار است:

1 ـ ابوطالب بن عبدالمطّلب.

2 ـ علي بن ابيطالب ـ ع ـ .

3 ـ حمزة بن عبدالمطلب.

4 ـ عبيدة بن الحارث بن المطلب بن    عبد مناف.

عبيده گرچه از بني هاشم نبود ليكن به لحاظ آنكه بني المطلب و بني هاشم با يكديگر متحد بوده و نه در دوران جاهليت و نه در اسلام از هم جدا نبودند لذا مي توان او را نيز در شمار بني هاشم بحساب آورد.

5 ـ عباس بن عبدالمطلب.

6 ـ عقيل بن ابي طالب.

7 ـ طالب بن ابي طالب.

8 ـ نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب.

9 ـ نوفل بن الحارث بن عبدالمطّلب.

10 ـ حارث بن نوفل بن حارث بن    عبدالمطّلب.

او با پيامبر ـ ص ـ خوب نبود و گاهي نيز رسول خدا ـ ص ـ را در اشعارش هجو مي كرد، ليكن راضي به قتل آن حضرت نبود.73

11 ـ خديجه بنت خويلد.74

و...75

اكثر قريب به اتفاق موّرخان و سيره نويسان مكاني كه نبي اكرم ـ ص ـ و همراهانشان توسط افراد قريش محاصره گرديدند را شِعْبِ ابي طالب ذكر كرده اند كه به برخي از آنها ذيلاً اشاره مي شود:

بنى هاشم و فرزندان مطلب بدنبال فشار قريش نزد ابوطالب رفته و ـ جز ابولهب ـ همگان به درّه اي كه منسوب به ابوطالب و به شِعْبِ ابي طالب شهرت يافته بود، درآمدند.76

طبري مي نويسد: از پي پيمان قريشيان، بني هاشم و بني المطلب به شِعْبِ ابوطالب رفتند و با وي فراهم شدند ـ به جز ابولهب كه به قريش پيوست ـ و با آنها بر ضد مسلمانان هم سخن شد.77

رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني (م 623 هـ . ق) مي نويسد: بني هاشم و بني مطلب چون ديدند كه قريش در عدواتِ ايشان چندان مُظاهَرَت و مُبالغت بنموده اند و چنان عهدنامه بنوشتند، ايشان نيز برخاستند و به جمعيت بَرِ ابوطالب آمدند و پيش وي بنشستند و با هم عَهد كردند و اتفاق بنمودند كه نُصْرت و مُعاونت سيّد ـ عليه السلام ـ دهند و حَصْمي قريش كنند و در جمله احوال آنچه بطريق تعصّب و حمايت بود پيغمبر ـ عليه السلام ـ را نگاه دارند.78

پس هاشميان جز ابي لهب و مطلبيان همگي به ابي طالب پيوسته و در شِعْبِ او بر وي داخل شدند و دو يا سه سال آنجا ماندند.79

در بحارالانوار به نقل از خرايج آمده است: قريش با يكديگر متحد شده و بني هاشم را به شِعْبِ ابي طالب راندند.80

ابـن قـيـم جـوزي مي نويسد: رسول خدا ـ ص ـ و همراهانشان در شب اوّل ماه محرم سال هفتم بعثت در شِعْبِ ابي طالب زنداني شدند... و در همين مكان ابوطالب قصيده معروف لاميّه را سروده است.81

علامه اميني ـ قدس سره ـ مي نويسد: بنوهاشم و بنوالمطلب به سوي ابي طالب آمده و همراه با او در شِعْبِ داخل شدند.82

ابوبكر احمد بن حسين بيهقي  مي نوسد: چون ابوطالب نيت ايشان را فهميد فرزندان عبدالمطلب را گردآورد و دستور داد كه پيامبر را در محله خود نگهداري كنند.83

محمد بن عمر بن واقد گويد: بني هاشم شــب اول محرم سال هفتم بعثت رسول خدا ـ ص ـ وارد درّه ابوطالب شد بني مطلب هم همراه بني هاشم در همان دره گرد آمدند.84

ابن اسحاق مي نويسد: بنوهاشم و بنومطلب به ابي طالب پناه آورده و در شِعْبِ او (يعني ابي طالب) اجتماع كردند.85

مرحوم آيتي مي نويسد:

... چون كار قريش به انجام رسيد، «بني هاشم» و «بني مطَّلب بن عبد مناف» به «ابوطالب» پيوستند و همگي ـ جز «ابولهب ابن عبدالمُطَّلب» كه با قريش همكاري داشت ـ همراه وي در «شِعْبِ ابي طالب» درآمدند.86

ياقوت گفته است: شِعْبِ ابي يوسف همان شعبي است كه رسول خدا ـ ص ـ و بني هاشم هنگامي كه قريشيان عليه آنان هم قسم شدند بدانجا پناه آوردند اين شِعْبِ از آن عبدالمطلب بوده، سپس به خاطر ضعف بيناييش آن را ميان فرزندانش تقسيم نمود و رسول خدا ـ ص ـ سهم پدر خويش را گرفت. منازل و محل سكونت بني هاشم نيز در آن قرار داشته است.

مؤلف كتاب معجم الحجاز پس از نقل اين مطلب مي نويسد: اين شِعْبِ سپس به شِعْبِ ابي طالب معروف گرديده و آن را شِعْبِ بني هاشم نيز ناميده اند و هم اكنون به شِعْبِ علي شناخته مي شود. اين شِعْبِ در دهانه شمالي كوه ابوقبيس و بين اين كوه و خـنـدمـه قـرار دارد. ولادت رســـول خـدا ـ ص ـ در همين مكان بوده و حدود سيصد متر با مسجدالحرام فاصله دارد. اينك تبديل به كتابخانه شده، و سپس در سال 1399 هجري قمري در طرح توسعه خيابان غزّه از بين رفته است.87

رفاعه رافع الطهطاوي نيز شِعْبِ ابي طالب را جايگاه محاصره شدگان دانسته، مي گويد:
هاشميان همه به ابي طالب در شِعْبِ او پناه آوردند.88

ابراهيم رفعت پاشا مي نويسد:
در طرف شرق منطقه قشاشيه، شِعْبِ علي يا شِعْبِ بني هاشم قرار دارد... خانه خديجه بنت خويلد يا محل ولادت فاطمه ـ ع ـ دختر رسول اكرم ـ ص ـ نيز آنجاست.89

كوه ابـوقبيـس
يكي از مشهورترين كوههاي مكه، كوه ابوقبيس است. شِعْبِ علي يا شِعْبِ ابي طالب از اين كوه آغاز و تا خندمه ادامه مي يابد. مي گويند: هنگامي كه سيلاب مسجدالحرام را فراگرفت، حجرالاسود را در اين كوه نهادند تا سالم بماند. جاي آن در شِعْبِ علي، همانجايي بود كه زادگاه رسول خدا ـ ص ـ است.

برخي از شعاب مكّه
همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شد در شمال شرقي مسجدالحرام سه شِعْبِ وجود دارد كه اسامي آنها عبارت است از:

1 ـ شِعْبِ علي يا شِعْبِ ابي طالب كه امروز آن را قشاشيه نيز مي نامند.
2 ـ شِعْبِ بني هاشم كه به آن غزّه نيز مي گويند.
3 ـ شِعْبِ بني عامر.

در اين سه منطقه از زمان جاهلي به اين طرف اجداد و نياكان پيامبر ـ ص ـ و سپس فرزندان عبدالمطلب و ابي طالب و بني هاشم مي زيسته اند.90

بخشي از خانه هاي نزديك به شِعْبِ علي، و حتي قسمتي از خانه ابن يوسف متعلق به ابوطالب بوده است. قسمتي ديگر از خانه ابن يوسف كه محل تولد پيامبر ـ ص ـ است و اطراف آن متعلق به عبدالله پدر پيامبر ـ ص ـ بوده است. بخش ديگري كه خانه خالصه كنيز آزاد كرده خيزران است متعلق به عباس بوده است. بخشي كه خانه طلوب كنيز آزاد كرده زبيده در آن قرار دارد متعلق به مقوم پسر عبدالمطلب بوده است.91

ازرقي مي نويسد:
برخي از مردم مكه نيز مي گويند دره اي كه به آن دره ابن يوسف مي گويند همه اش متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است. همانان مي گويند: عبدالمطلب در زندگي خود همين كه نور چشمش كم شد (نابينا گرديد) سهم خود را ميان پسرانش تقسيم كرد و به اين جهت سهم عبدالله به پيامبر ـ ص ـ رسيد. خانه اي كه ميان صفا و مروه است... و كنار خانه اي است كه در دست جعفر بن سليمان است. نيز متعلق به عباس بوده است. ستون و نشانه رنگيني كه هر كس از مروه به صفا مي آيد از كنار آن سعي مي كند، كنار خانه عباس است. برخي هم پنداشته اند كه اين خانه از آنِ هاشم بن عبد مناف بوده است.92

خانه ام هاني دختر ابوطالب نيز در كنار در گندم فروش ها و كنار مناره است، كه در توسعه دوم مهدي عباسي ـ در سال 167 هجري ـ ضميمه مسجدالحرام شده است.93 عقيل بن ابي طالب خانه اي را كه پيامبر در آن متولد شد، گرفت و تصرف كرد و معتب بن ابي لهب كه نزديك ترين همسايه پيامبر ـ ص ـ بود خانه خديجه را تصرف كرد و بعدها به صدهزار درهم به معاويه فروخت.94 عباس بن عبدالمطلب نيز خانه اي بين صفا و مروه داشته است.95 فاصله خانه عباس بن عبدالمطلب تا مسجدالحرام كمي بيشتر از 36 ذرع بوده است.96 عبدالمطلب نيز نزديك چاه زمزم خانه داشته است، شِعْبِ و خانه ابن يوسف نيز از آنِ ابي طالب بوده است.97

احمد سباعي مي نويسد:
در سوق الليل خانه اي است كه «مال الله» ناميده مي شود و در آن به مريض ها كمك كرده به آنها غذا مي دهند، نزديك اين خانه شِعْبِ ابن يوسف قرار دارد كه اينك شِعْبِ علي ناميده مي شود و در آن خانه هاي عبدالمطلب بن هاشم و ابي طالب و عباس ابن عبدالمطلب قرار دارد.98

خانه خديجه بنت خويلد مادر مؤمنان در مكه در كوچه معروف به كوچه «حجر» كه به آن «زفاق العطارين» (كوچه عطاران) نيز مي گويند قرار دارد. فاطمه ـ س ـ در همين خانه متولد شده، از اين رو به مولد فاطمه ـ س ـ نيز معروف است. ونيز آمده است: حضرت خديجه ـ س ـ در همـان خـانه وفـات يـافت و رسول خدا ـ ص ـ تا زمان هجرت در آن سكونت داشت، سپس عقيل ابن ابي طالب آن را گرفت و...

آنگاه در اين مكان مسجدي ساختند كه فضاي سرپوشيده (رواق) هست كه در آن هفت طاق وجود دارد كه روي هشت ستون قرار گرفته است. و در ميانه ديواري كه سوي قبله قرار گرفته سه محراب است كه در دو طرف آن 26 سلسله (زنجيره) قرار دارد. در مقابل آن نيز چهار طاق بر 5 ستون هست كه بين اين دو رواق صحني واقع شده و رواق دوم از رواق قبلي كوچكتر است; زيرا در نزديكي آن برخي از مكانهايي است كه مردم براي زيارت آن خانه، به آنجا مي آيند و آن سه مكان عبارتند از:
1 ـ مكاني كه گفته مي شود محلّ ولادت حضرت فاطمه ـ س ـ است.
2 ـ مكاني كه به آن «قبة الوحي» گفته مي شود و چسبيده به مكان ولادت حضرت فاطمه ـ س ـ است.
3 ـ مكاني كه به آن «مختبي» گويند كه كنار قبة الوحي است [و آن جايي است كه رسول خدا ـ ص ـ مخفيانه مردم را به اسلام دعوت مي نمود] برخي نيز گفته اند براي مصون مــاندن از سنگ پراني مشركان، پيامبر ـ ص ـ در آنجا مخفي مي شد...99

كوتاه سخن آنكه:
علاوه بر آنچه گذشت ـ در نقشه هاي موجود در حجاز (قديم و جديد) دقيقاً محل شِعْبِ علي و شِعْبِ بني هاشم، و شِعْبِ بني عامر، در نزديكي مسجدالحرام مشخص گرديده و هيچكس قبرستان ابي طالب كه در شِعْبِ ابي دُبّ واقع شده را، شِعْبِ ابي طالب نام ننهاده است. بنابراين وجود شِعْبِ در آن مكان با آن همه دلائل و قرائن و شواهد روشن، كاملاً قابل توجيه است. زيرا:

اولاً آن منطقه محل سكونت اين خاندان بوده است.

ثانياً امكان زيستن و استفاده از ذخائر غذايي و امكانات موجود در خانه ها وجود داشته است وگرنه چگونه ممكن است در يك منطقه خشك پر از سنگلاخ و بدون سايبان آنهم در آفتاب سوزان مكه، مدت سه سال دوام آورد و زنده ماند؟!.

ثالثاً: منطقه اي كه هم اينك قبرستان ابي طالب ناميده مي شود در دوره جاهلي نيز قبرستان بوده، و نمي توان گفت رسـول خدا ـ ص ـ به همراه ابي طالب و تعدادي زن و كودك، تمامي مناطق موجود در مكه را رها ساخته، به قبرستان پناه آورند!

رابعاً: حجون ـ همانگونه كه گذشت ـ خارج از مكّه بوده و اين با نقلهايي كه مي گويد: صداي ضجّه و شيون كودكان از بيرون شِعْبِ شنيده مي شد، سازگاري ندارد.

خامساً: در پاره اي نقل ها آمده است كه گاهي شرايط به اندازه اي سخت مي شد كه محاصره شدگان بناچار از گياهان و برگ درختان براى رفع گرسنگى استفاده مي كردند.100 در حالى كه در قبرستان آن روز آنهم خارج از مكه گياه و درختي وجود نداشته، تا محاصره شدگان از آن استفاده نمايند.

سادساً: براساس آنچه ازرقي نقل كرده، معلوم مي شود حتي تا سال دهم هجرت (حَجّة الوداع) هنوز در منطقه حَجون كسي سكونت نداشته، و اين منطقه تا چند قرن، خارج از شهر مكه بوده است.

سابعاً: اين قسمت از مكّه، اساساً منطقه مسكوني نبوده، و خانه و كاشانه اي در آن وجود نداشته، به شكلي كه پس از چند سال رسول خدا ـ ص ـ براي توقف چند روزه در آن، از خيمه استفاده فرمودند.

ابوالواليد مي گويد:
پيامبر ـ ص ـ پس از هجرت به مدينه، ديگر وارد خانه هاي مكه نشدند و در سفرهاي مكه هرگاه طواف ايشان تمام مي شد به منطقه بالاي مكه مي رفتند و آنجا خيمه هايي براي ايشان زده مي شد.

عطاء نيز مي گويد:
آن حضرت در سفر حجة الوداع پيش از رفتن به عرفات و قبل از حركت از مكه همچنان در منطقه بالاي مكه بودند. وي سپس مي افزايد كه: روز فتح مكه به پيامبر ـ ص ـ گفته شد آيا در منزل خودتان در مكه فرود نمي آييد؟ فرمودند مگر عقيل براي ما خانه اي باقي گذاشته است، به پيامبر ـ ص ـ گفته شد: در خانه اي ديگر غير از خانه خودتان منزل كنيد، نپذيرفته و فرمودند: در خانه ها منزل نمي كنم و در همان بالاي مكه در حجون داخل خيمه اي بودند و از آنجا به مسجدالحرام مي آمدند، همچنين سعيد بن محمد بن جبير بن مطعم از قول پدربزرگش نقل مي كند كه گفته است پيامبر ـ ص ـ را در فتح مكه ديدم كه در حجون داخل خيمه اي زندگي مي كردند و براي هر نماز به مسجد مي آمدند.101

از آنچه گذشت به خوبي روشن مي شود كه شعب ابي طالب در مكاني غير از قبرستان ابوطالب قرار داشته، و چنين اشتباهي از چه زمان و براساس چه دليل و مدركي رخ داده، معلوم نيست. تنها كسي كه احتمال داده شِعْبِ ابي طالب در منطقه حجون قرار گرفته، حلبي است وي پس از بيان محل ولادت رسول خدا ـ ص ـ مي گويد:

آنچه در پيش آمده منافاتي با اينكه شِعْبِ ابي طالب كه خود از بني هاشم بوده، در كنار حجون قرار داشته، ندارد; زيرا امكان دارد ابي طالب به تنهايي در اين شِعْبِ زندگي مي كرده است. والله اعلم102

ليكن دليلي بر صحّت اين نقل وجود نداشته، و شايد از كلمه «والله اعلم» حلبي بتوان فهميد كه وي نيز به صحت آن اطمينان نداشته است.

بنابراين سير طبيعي جريان، بدين شكل بوده كه وقتي ابي طالب، بني هاشم و بنوالمطلب از سوي دشمن در معرض خطر جدّي قرار مي گيرند براي ايجاد يك دژ محكم و جبهه قوي در برابر آنان، همگي اطراف ابي طالب كه چهره اي سرشناس و انساني نيرومند بوده گرد آمده و در يك مكان به نام شِعْبِ ابي طالب اجتماع كنند و با ايجاد پست هاي نگهباني و استفاده از تاكتيكهاي مختلف به دفاع از خويش و شخص رسول اكرم ـ ص ـ بپردازند. و آنگاه كه محاصره خاتمه يافت بني هاشم و بنومطلب از شِعْبِ خارج و به خانه هاي خويش رفته و ديگر به شِعْبِ ابي طالب مراجعت ننمودند. متون تاريخي مؤيد اين معناست و اين نكته اي است كه برخي به آن توجه نداشته اند.
 


پـاورقـي ها:
[*] آمنه بنت وهب مادر گرامي پيامبر ـ ص ـ در شب جمعه از ماه رجب21 در شِعْبِ، رسول خدا ـ ص ـ را حامله شد.
1 . فقه العبادات (الحج)، ص 205 .
2 . ترجمه اخبار مكه ازرقي، ص 520، تهران 1368.
3 . همان، ص 470 .
4 . ابودب كنيه مردي از بني سواءه بن عامِر است كه چون ساكن آن دره بوده بنام او مشهور شده است. ازرقي ص 471 ، معجم معالم الحجاز، ص 56 .
5 . ابن منظور، لسان العرب، ج 4 ، ص 2270 ، چاپ مصر ـ دارالمعارف ـ قاهره.
6 . جوهري / صحاح، ج 1، ص 156، بيروت، 1404 هـ . ق.
7 . طريحي / مجمع البحرين، ج 1، ص 513، تهران ـ 1408 هـ.ق.
8 . دكتر معين / فرهنگ معين، ج 2، ص 2047، تهران 1360 هـ ش.
9 . محلّ اين سه شعب در نقشه پيوست، دقيقاً ترسيم شده است.
10 . طريحى / مجمع البحرين ج 2 ص 513.
11 . معجم البلدان، ج 3، ص 347 .
12 . مجلسي / مرآة العقول، ج 5، 174 دارالكتب الاسلاميه ـ تهران 1363 هـ ش.
13 . خيزران دختر عطاء زن مهدي عباسي و مادر هادي و رشيد است. وي در سال 172 يا 173 هـ در زمان خلافت فرزندش هارون الرشيد وفات يافت. شذرات الذهب 1/280، اعلام النساء للكحاله /395 ـ 401.
14 . ترجمه تاريخ ازرقي، ص 461 .
15 . ترجمه تاريخ ازرقي، ص 461 .
16 . اخبار مكه، فاكهي، ص 264 ، مكة المكرمه 1407 هـ . ق.
17 . همان.
18 . همان.
19 . همان، ص 266 .
20 . همان، ص 267.
21 . اتحاف الورى باخبار امّ القري جزء اوّل، ص 15 . جامعه ام القري 1410 هـ .ق.
22 . كـافي، ج 1، ص 439. بيروت 1401 هـ . ق.
23 . كافي، ج 1، ص 440.
24 . الوافي بالوفيات، 5:242 .
25 . اعيان الشيعه، ج 1، ص 219. دارالتعارف، بيروت.
26 . عقدالثمين، ج 1، ص 219. بيروت 1406 هـ . ق.
27 . عقدالثمين، ج 1، ص 220.
28 . السيرة الحلبية، ج 1، ص 62، داراحياء التراث العربي، بيروت.
29 . همان، ص 66.
30 . همان.
31 . همان.
32 . همان.
33 . همان.
34 . مروج الذهب، ج 2، ص 274، بيروت 1385 هـ . ق.
35 . همان مدرك، ص 287.
36 . كامل ابن اثير، ج 1، ص 294، بيروت 1408 هـ . ق.
37 . تاريخ طبري، ج 2، ص 125، دارالفكر، بيروت.
38 . شفاء الغرام، ج 1، ص 269، دارالكتب العلميه بيروت.
39 . التاريخ القويم، ص 63.
40 . التاريخ القويم، جزء اول، ص 67.
41 . سيره ابن هشام، ج 1، ص 167، مصر 1375 هـ . ق.
42 . سيرة ساكن الحجاز، سيد رفاعه رافع الطهطاوي، چاپ مكتبة الآداب مصر، ج 1، ص 6.
43 . التاريخ القويم لمكه و بيت الله الكريم، ص 67، مكه مكرمه، 1385 هـ . ق.
44 . الوافي بالوفيات، 5:242، چاپ بيروت.
45 . اتحاف الوري باخبار امّ القري، ص 48، جزء اوّل.
46 . فضائل مكه، ص 232. دار مكه 1410 هـ . ق.
47 . السيرة الحلبية، ج 1، ص 57.
48 . في رحاب بيت الله الحرام، ص 262.
49 . همان.
50 . همان، ص 263.
51 . همان.
52 . سيره ابن هشام، ج 1، ص 375. سيرة الحلبيه، ج 1، ص 366.
53 . اعيان الشيعه، ج 1، ص 235.
54 . بحارالانوار، ج 19، ص 18. بيروت 1403 هـ . ق.
55 . اتحاف الوري باخبار ام القري، ص 284.
56 . التاريخ القويم مكة و بيت الله الكريم، جزء اول، ص 95.
57 . بحار، ج 19، ص 1. چاپ بيروت
58 . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 209. دارصادر . بيروت
59 . كامل، ج1، ص 505. چاپ بيروت
60 . الصحيح من سيرة النبي، ج 2، ص 109. قم 1400 هـ . ق.
61 . اعلام الوري، ص 59. چاپ بيروت
62 . همان، ص 60.
63 . همان.
64 . همان.
65 . همان، ص 61.
66 . الصحيح من سيرة النبي، ج 2، ص 111.
67 . تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 389. چاپ بيروت
68 . تاريخ طبري، ج 2، ص 228. ترجمه نهاية الارب، ج 1، ص 249. تــهران 1364 هـ . ش.
69 . اصول كافي، ج 1، ص 449، چاپ بيروت. وافي، ج 3، ص 700.
70 . نهاية الارب، ج 1، ص 248.
71 . دلائل النبوه، ج 2، ص 68، تهران 1361 هـ . ق.
72 . التاريخ القويم، ص 95.
73 . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 65. داراحياء الكتب العربيه 1378 هـ . ق.
74 . ابن ابي الحديد، ج 14، ص 59.
75 . ابن ابي الحديد ماجراي شِعْبِ را در ج 14، ص 58 به تفصيل بيان كرده است.
76 . سيره ابن هشام، ج 1، ص 352.
77 . تاريخ طبري، ج 2، ص 225.
78 . سيرة رسول الله، ج 1، ص 341.
79 . عقدالثمين، ج 1، ص 230.
80 . بحار، ج 19، ص 16. چاپ بيروت
81 . زادالمعاد، ج 2، ص 46.
82 . الغدير، ج 7، ص 363. تهران 1366 هـ . ش.
83 . دلائل النبوه، ج 2، ص 65.
84 . طبقات الكبري، ج 1، ص 209.
85 . سيره ابن هشام، ج 1، ص 376.
86 . تاريخ پيامبر اسلام، مرحوم آيتي، ص 154. تهران 1366
87 . معجم معالم الحجاز، ص 57. دار مكّه
88 . سيرة ساكن الحجاز، ج 1، ص 115.
89 . مرآة الحرمين، ج 1، ص 180، 181. دارالمعرفه ـ بيروت
90 . مرآة الحرمين، ج 1، ص 181.
91 . ترجمه اخبار مكه ازرقي، ص 487.
92 . ترجمه تاريخ مكه ازرقي، ص 488.
93 . همان مدرك.
94 . ترجمه تاريخ مكه ارزقي، ص 498.
95 . اخبار مكه فاكهي، ج 3، ص 27.
96 . اخبار مكه فاكهي، ج 3، ص 371.
97 . اخبار مكه فاكهي، ج 3، ص 263.
98 . تاريخ مكه، احمد سباعي، ص 31. مكة المكرمه 1404 هـ . ق.
99 . شفاءالغرام، ج 1، ص 272 ـ 273. چاپ بيروت
100 . الغدير، ج 7، ص 363.
101 . ترجمه اخبار مكه ازرقي، ص 430.
102 . السيرة الحلبيه، ج 1، ص 63. چاپ بيروت


منبع: كتاب شعب ابي طالب , از طر يق پايگاه اينترنتي تبيان